2.2. طاهره ایبد
1.2.2. درباره نویسنده
طاهره ایبد، نویسندهی کودک و نوجوان، متولد سال ۱۳۴۲ در شیراز است. رشتهی دانشگاهی وی کاردانی آموزش زبان انگلیسی است. از او حدود ۶۵ عنوان کتاب برای کودک و نوجوان منتشر شده است. ایبد تاکنون برندهی ۲۱ عنوان جایزه شده که یکی از آنها مربوط به مجموعهی طنز «خانوادهی آقای چرخشی» است که برگزیدهی کتابخانهی مونیخ در سال۲۰۰۵شده است. از جمله کارهای طنز او عبارت است از: «عمو نوروز بازنشسته میشود»،«حسنک کجایی» و «داستانهای یک قل دو قل» اشاره کرد. وی همچنین علاوهبر نویسندگی در زمینه بازنویسی، ویراستاری، داوری جشنوارههای مختلف همچون کتاب سال، کانون کودکان ونوجوانان، دفاع مقدس، جشنوارهی ادبی دانشآموزان، مجلهی سروش نوجوان و غیره… فعالیت داشته و دارد. از آثار تألیفی او عبارت است از: «الم شنگه»،«دور گردون»، «کاش آدم بزرگ ها نینی شوند»، «شیشههای شکسته»، «خروس جنگی»، «باغچه توی گلدان»، «آخرین نامه» و «به هوای گل سرخ» اشاره کرد.
2.2.2. آثار
1.2.2.2. خانوادهی آقای چرخشی
خلاصهی داستان
از زمانیکه آخرین تار موی آقای چرخشی از سرش جدا شد ، راهحلهای جدید و بکری برای حل مشکلات گوناگون، به ذهنش رسید. مسائلی چون مزاحمتهای تلفنی، آلودگی هوا، ترافیک، محیط زیست و... که مربوط به همهی افراد جامعه میشود. آقای چرخشی با وقوع یک پیشامد، فکرهای خود را دربارهی حل مسئله به کمک خانوادهاش عملی میکند. این فکرها بیشتر به اختراع یک دستگاه جدید با کارایی چندگانه میانجامد. در این میان همسایههای آقای چرخشی از راهحلهای او برای رفع مشکلها استفاده میکنند. داستان، با کاشت موی آقای چرخشی پایان مییابد و از آن به بعد دیگر هیچ فکر بکر و اختراعی به ذهن او نمیرسد.
تکنیکها
طنز موقعیت: موضوعهای گوناگون و متنوع کتاب، باعث ایجاد موقعیتهای طنز متعدد شده است. درواقع، میتوان گفت اصلیترین تکنیک مورد استفاده در داستان، طنز موقعیت است. فکرهای آقای چرخشی که در بیشتر مواقع بدون در نظر گرفتن همهی جوانب و سنجیدن موقعیت است، در نهایت منجر به بازگشت به اصل مسئله و مشکل میشود. به این ترتیب، با یک دور باطل در داستان روبهرو میشویم که نشان دهندهی تلاشهای بیهودهی خانوادهی آقای چرخشی است. در این قسمت به یک داستان برای نمونه بسنده میشود:
شهر حسابی شلوغ شده بود. رفتوآمد وحشتناک بود. بابام دیر میرسید اداره، من هم دیر میرسیدم مدرسه، چرخان هم دیر میرسید مدرسه. بعد از ظهر هم بابام دیر میرسید خانه، من هم دیر میرسیدم خانه، چرخان هم دیر میرسید خانه. همهی آدمها دیر میرسیدند. مامان هم همیشه دلش شور میزد.
یک روز نشستیم و فکرهایمان را روی هم گذاشتیم تا راهی پیدا کنیم. بابام گفت:« این ساعتهایی که من میروم اداره و میآم خونه، خیابونا خیلی شلوغه.»
چرخان گفت: «نخیر، ساعتهایی که ما میرویم مدرسه، شلوغه.»
مامان گفت: «اینکه فرقی نمیکنه، شما با هم از خونه بیرون میرید.»
یکدفعه یک فکر بکر به ذهنم رسید، گفتم:« چطوره ما موقعی بریم بیرون که مردم برمیگردن؟»
همه پریدند بالا و به فکر فرو رفتند. بابام بلند شد و توی اتاق چرخید و گفت:« بد فکری نیست. ترشی نخوری، یه چیزی میشی.»
چرخان گفت:« عقل هر چیز به از آدمیزاده.»
مامان گفت:« دیگه به شلوغی هم نمیخورید، سریع میرید و برمیگردید.»
از فردا همین شد. وقتی آدم بزرگها برمیگشتند خانه، بابام سوار دوچرخه میشد و رکاب میزد و رکاب میزد و رکاب میزد و میرفت اداره. من هم وقتی بقیهی بچهها میآمدند خانه، ترک بابام مینشستم و بابام رکاب میزد و رکاب میزد و میرفتم مدرسه. چرخان هم سوار اتوبوس میشد و میرفت مدرسه. خیلی خوب بود. یک ربع بیشتر تو راه نبودیم. مثل برق میرفتیم و مثل برق برمیگشتیم. هر روز همین طور بود. دیگر سر راهمان از بوق ماشین و داد و فریاد و راهبندان خبری نبود که نبود. وقتی هم میآمدیم خانه، حسابی سرحال و قبراق بودیم.
خلاصه فکر من حرف نداشت. فقط یک اشکال کوچک داشت: آخر ماه که شد، حقوق بابام و نمرههای کارنامهی من و انضباط چرخان، همگی صفر بود.( ص ۱۹-۲۱)
همانطور که مشاهده شد، تدبیر آقای چرخشی برای حل مشکل زمان رفت و آمد در نهایت منجر به رخدادی مضحک میشود که بی اساس بودن آن را آشکار میکند.
بزرگنمایی: نویسنده با استفاده از این تکنیک، به خوبی فراگیر شدن یک جریان درست یا نادرست در جامعه را نشان داده است که تقریباً در همهی داستانها با یک عبارت مشخص بیان شده است:
همسایهمان که موتور را دید، گفت:« فکر بدی نیست.»
او هم رفت و موتور موتورسیکلتش را باز کرد و وصل کرد به دوچرخه. همسایهی همسایهمان هم که دید، پسندید، او هم یک موتور خرید و چسباند به دوچرخهاش. همسایهی همسایهی همسایهمان هم که دید، معطل نکرد. یک موتور خرید و سوار دوچرخه کرد. همسایهی همسایهی همسایهی همسایهمان هم که دید... همسایهی همسایهی همسایهی همسایهی همسایهمان هم که....
خلاصه اگر روزی به شهری آمدید و دیدید که دوچرخههایش با سرعت صد کیلومتر میروند و بنزین هم میزنند، بدانید همان شهر ماست. هر چند مردمش سوار ماشین نمیشوند؛ ولی باز هم پر از دود است و مردم تنگی نفس دارند.( ص۱۲-۱۳)
این امر به دو صورت به بیان اغراقگونهی مطلب مورد نظر نویسنده کمک کرده است. نخست با استفاده از جملههایی مشابه در پایان همهی داستانها که بسامد بالای آن را نشان میدهد. از دیگر سو، نویسنده با شکلدهی یک جریان مشترک در مواقع گوناگون رفتارهای نسنجیده و عجولانهی افراد را در پیروی از یک ایده نشان داده است.
ساختارهای زبانی
تکرار: این شیوه علاوه بر ایجاد طنز، به منظور نشان دادن یک معضل بهکار رفته است. آقای چرخشی با خرید یک دوچرخه برای حل مشکل رفتن به اداره، مشکلات دیگری را بهوجود میآورد:
دوچرخه را که خریدیم، توی خانه غوغایی شد که نگو! اولش همهمان از خوشحالی جیغ و داد راه انداختیم؛ اما چند دقیقه بعد، جیغ و دادمان از چیز دیگری بود؛ چیزی مثل دعوا و از اینجا شروع شد که من گفتم:« خوب شد دیگه، از فردا با دوچرخه میرم مدرسه.»
بابام که آقای چرخشی باشد، گفت:« دوزار بده آش، به همین خیال باش... من باهاش میرم اداره.»
آبجی چرخان گفت: «نخیر، باید تو خونه باشه که وقتی من از مدرسه اومدم، باهاش دوچرخهسواری کنم.»
مامان گفت: «نخیر، یعنی بله، باید تو خونه باشه تا وقتی کسی خونه نیست، من باهاش تمرین کنم و دوچرخهسواری یاد بگیرم؛ واسهی زانوم خوبه.»
من دوباره گفتم: «نخیر، از فردا من با دوچرخه میرم مدرسه.»
بابام گفت: «دوزار بده آش، به همین خیال باش... من باهاش میرم اداره.»
آبجی چرخان گفت: «نخیر، باید تو خونه باشه که وقتی من از مدرسه اومدم، باهاش دوچرخهسواری کنم.»
مامان گفت: «نخیر، یعنی بله، باید تو خونه باشه، تا وقتی کسی خونه نیست، من باهاش تمرین کنم و دوچرخهسواری یاد بگیرم، واسهی زانوم خوبه.»
خلاصه از شش عصر تا یازده شب با هم بحث میکردیم و بالاخره زور ما چربید و قرار شد صبح هم من دوچرخه را ببرم مدرسه، هم بابام ببره اداره.
صبح از شوق دوچرخهسواری زودتر از خواب پریدم. من اول سوار شدم و بابام ترکم نشست تا اول من بروم مدرسه، بعد بابام با دوچرخه برود اداره.
من رکاب زدم و رکاب زدم و رکاب زدم تا رسیدم در مدرسه و پیاده شدم. یکدفعه دوزاریام افتاد و گفتم:« اه... اگه شما با دوچرخه برید اداره، من ظهر با چی بیام خونه؟»
بعد ترک بابام نشستم که بابام برود اداره و بعد من بتوانم با دوچرخه برگردم مدرسه.
بابام رکاب زد و رکاب زد و رکاب زد تا رسید به اداره. دم در اداره گفت:« اه... زرنگی! اگه تو دوچرخه رو ببری مدرسه، من چطوری بیام خونه؟»
بعد بابام پشت سر من نشست و من رکاب زدم و رکاب زدم و رسیدم مدرسه. و برای این که ظهر بتوانم با دوچرخه برگردم خانه باز ترک بابام نشستم و بابام رکاب زد و رکاب زد و رکاب زد و رسیدیم دم اداره و بعد من رکاب زدم و رکاب زدم و رکاب زدم و...
خلاصه اگر پدر و پسری را توی خیابان دیدید که همهاش سوار دوچرخهاند، بدانید یکیشان بابام است و یکیشان هم من، یعنی آقای چرخشی و چرخون که هی میرویم مدرسه و برمیگردیم اداره و میرویم اداره و برمیگردیم مدرسه و...( ص۷-۹)
به این ترتیب، یک دور باطل از تکرار رفتارهای خانوادهی آقای چرخشی شکل گرفته که نتیجهی مثبتی هم در پی ندارد. این تکرار مداوم و خستگیناپذیری شخصیتها با نشان دادن سه نقطه در پایان داستان تا اندازهای به طنزآمیزتر شدن آن کمک کرده است.
اسناد ناروا: در بخش پایانی که اعضای خانواده در فکر پیدا کردن راهی برای حل مشکل بیمویی آقای چرخشی هستند، پیشنهاد چرخان، دختر خانواده، با اسناد ناروا همراه است:
چرخان گفت: «چطوره که روی کلهاش تخم چمن بپاشیم.»
بابام چشم غره رفت و گفت: «مگه زمین فوتباله؟!»( ص۱۱۱)
تجاهلالعارف: این عنصر تنها در چند مورد محدود و از زبان راوی داستان به کار رفته است:
آقای پلیس گفت: «خلاف قانون عمل کردین. بخشش مخشش در کار نیست. دوچرخهتون رو باید ضبط کنیم.»
چرخان گفت: «حالا نمیشه ضبطمون رو دوچرخه کنید تا ما مجبور نشیم چهارترکه سوار بشیم؟»( ص۱۷)
مامان گفت: «چرخشی یک فکری بکن؛ اگه آب تموم بشه و همه آبها قطع بشه، چه خاکی به سرمون بریزیم؟»
من گفتم: «با خاک که نمیشه سر شست، چه آبی روی سرمون بریزیم.»( ص۵۸)
همانگونه که دیده شد این تکنیک از طرف شخصیتهای کم سن و سال داستان و بیشتر به منظور شوخطبعی و بذلهگویی بیان شده و جنبهی کنایی آن مورد توجه نویسنده نبوده است.
3.2.2. ارزیابی کلی
آنچه از بررسی کتاب خانوادهی آقای چرخشی بهدست آمد، نشان دهندهی توجه ویژهی ایبد نسبت به مسائل اجتماعی است. این مسائل، شامل طیف گستردهای از معضلات موجود در جامعه است که گاهی ناشی از یک رفتار اشتباه در بین افراد معدودی است که به تدریج فراگیر شده تبدیل به یک فرهنگ میشود. استفاده از زبان طنز همراه با تخیل و ماجراهای شگفتانگیز و غیر واقعی برای بیان اینگونه معضلات اجتماعی، روش مناسبی برای انتقال پیام مورد نظر نویسنده به مخاطب است.
راهحلهای آقای چرخشی دربارهی مسائل مختلف، در بیشتر موارد به دور از واقعیت و غیرممکن به نظر میرسد. اما عادی جلوه دادن این امور از سوی نویسنده به این نکته اشاره دارد که حل بیشتر مشکلات موجود در جامعه، امری ناممکن نیست و با همکاری همهی افراد میسر میشود.
هرچند ایبد با استفاده از طنز موقعیت به درک بهتر مخاطب از موضوع موردنظر خود، کمک کرده؛ با این همه تکرار برخی جملهها دربارهی درخواست همسایههای آقای چرخشی برای استفاده از فکر یا اختراع او در یک مورد خاص، که در همهی داستانها تکرارشده، آنها را تا حدی قابل پیشبینی کرده است. به این ترتیب، ادامهی داستان به نوعی اطناب محسوب میشود؛ چرا که خواننده پیش از این، در تکراری خستهکننده آن را پیش بینی کرده است.