طنز و خنده دار -اس ام اس و پیام جدید

اس ام اس جدید طنز تسلیت تبریک پیام پیامک

طنز و خنده دار -اس ام اس و پیام جدید

اس ام اس جدید طنز تسلیت تبریک پیام پیامک

هدف از آوردن طنز:

 دربدایت امر،طنز خیلی از نثر بهره نجست ،با رواج صنعت چاپ و انتشار روزنامه ، نویسندگان وشاعران ازحمایت و پشتیبانی خوانندگان پر و پا قرص بهره مند شدند و با آشنایی بیشتر آنان نسبت به ادبیات و افکار اروپایی ،احساس مسئولیت افزونتری نسبت به مردم و جامعه پیدا کردند و تلاش نمودند،تا در راستای بر آوردن نیازهای جامعه و مرتفع ساختن مشکلات اجتماعی قدم بردارند ، زیرا شعرهای غنایی و صنعت های ادبی مخصوص سبک هندی و ادبیات کلاسیک آنان را راضی نمی کرد ، از طرف دیگر مردم علاقه ی چندانی به شعرهایی که برای درک آنها وقت زیادی می بایست صرف کرد، نداشتند . با مردمی شدن ادبیات فارسی طنز نویسی نیز رونق بیشتری یافت ومورد اقبال توده ی مردم قرار گرفت . گاهی خنده وشوخی گذران وزائیده ی نقص ها واشتباهات کوچک وبی اهمیت است وزمانی تلخ وزهرآگین وناشی ازفسادوگمراهی هائی که مقام اخلاقی طبیعت بشری راتنزل می دهد،واین دیگربا شوخی که تنها هدفش به خنده واداشتن وکارش ایجاد حسی دلپذیرکردن است فرق می کند .چرا که طنز واقعی نمی تواندبی هدف باشد.

 طنز نویسی به شرط آنکه  حوادث و چهره ها را  دگرگون نکند ، از فانتزی رئالیستی و از اصول دیگر هنر بدیعی استفاده می کند و این حوادث و چهره ها را بر جسته تر و نمایان تر از آنچه هست جلوه می دهد و در بند آنکه تابلو راست و درست باشد ، نیست. « ایجاد تصور درباره ی یک زندگی عالی و زیبا از راه تصویر جهان پست و ناشایست زندگی و بیدار کردن شوق وکمال مطلوب در خواننده : از وظایف مهم طنز رئالیستی است . از آنچه گفته شد چنین  نتیجه می گیریم که طنز حقیقی هرگز نمی تواند  بی هدف و رؤیایی و  وهمی باشد و به عبارت دیگر روش طنز نویسی به سنگر « زشتی و پلیدی » هنگامی می تواند قرین موفقیت گردد  که تمثال بی مثال و الهام بخش « نیکی و زیبایی » پیوسته در مد نظر اوباشد .

 طنز نویسی هنگامی که به موضوع معینی می خندد و آن را رد و انکار می کند ، در واقع آرمان مثبت خودرا  که در جهت مخالف آن قرار دارد ، اگر بخواهد  آشکارا یا نهانی و صراحتاً یا تلویحاً خواننده را به آنچه که دراطراف اوست جلب کندو پستی ها را یکایک به رخ او بکشد  ، باید خواننده را دنبال کند و دمی آسوده نگذارد . باید کار را به جایی رساند که او از آن همه زشتیهای بی حد وحصر به جان آید و سرانجام با عزم راسخ از جای برخیزد و فریاد زند: آخرراستی  این چه زندانی است  که من در آن گرفتار شده ام ؟ مرگ که از این زندگی  بهتر است ! دیگر نمی خواهم دراین بند و زنجیر جان  بکنم !

 خلاصه ،طنز تنها هنگامی می تواند به هدف عالی خود برسد که از روحی بلند و پاک تراوش کند ، روحی که از مشاهده اختلاف عمیق و عجیب زندگی  موجود با اندیشه ی  یک زندگی مامول دررنج و عذاب است . همین صفت عالی و هدف بزرگ طنز است که هورا سیاه در روزگاران قدیم بدان اشاره کرده است .

( آرین پور؛ 1351: 40- 36)

در روزگاران نزدیک به عصر ما بعضی از شاعران مانند ایرج و عشقی راه و رسم پیشینیان را در پیش گرفته اند ، تا حدی که عارفنامه ی ایرج هجویه ی سراسر دشنام و ناسزا درباره ی شاعر و ترانه سرای معروف عهد مشروطیت یعنی عارف قزوینی است.

4-3.ورود طنز در آثار ادبی

طبق گفته سعد الدین وراوینی  آگاهی ما از ایران پیش از اسلام در هر زمینه اندک است و درباره ی  طنز نیز این حکم صدق می کند . در مرزبان نامه حکایت لطیفی درباره ی بزرگمهر نقل شده است که نشانه ی طنز گویی این وزیر فرزانه در زمان خویش است . بر طبق این حکایت ، بزرگمهر کامروایی را سحر خیزی می دانسته و همواره می گفته است : « سحر خیر باش تا کامروا باشی. » یک روز خسرو انوشیروان به چاکران خود دستور می دهد  تا هنگام آمدن بزرگمهر به دربار راه را بر او بگیرند و جامه هایش  بدزدند . چاکران چنین می کنند . بزرگمهر برای پوشیدن لباس دیگر به خانه باز می گردد ، لباسی تازه می پوشد وبه دربار می رود . خسرو علت دیر آمدن بزرگمهر را می پرسد. بزرگمهر واقعه را باز می گوید . انوشیروان به طعنه می پرسد :« نه آیا تو می گفتی  سحر خیز باش تا کامروا باشی ؟ »  بزرگمهر پاسخ می دهد :

 « سحر خیز دزدان بودند که پیش از من برخاستند ، تا کامروا شدند. »

( وراوینی ؛1367،: 172-3)

« جاحظ در « کتاب التاج » یادآور شده است « در عصر ساسانیان در دوره ی پادشاهی خسرو ، دلقکی بود به نام مازیار که  پس از چندی مورد بی مهری قرار گرفت . دلقک برای جلب عطوفت پادشاه، روزی چند به تقلید آواز حیوانات مشغول شد و سرانجام چنان دراین  کار استاد گردید که چون سگ « عوعو » می کرد و مانند گرگ زوزه می کشید وبه سان خر « عر عر » می کرد ، همانند اسب شیهه می زد .یک روز که شاه دربستر راحت غنوده بود ، دلقک صداهای گوناگون حیوانات را تقلید کرد. شاه با شگفتی بسیار  غلامان را به اطراف فرستاد تا بالاخره مازیار دلقک را برهنه ، کنجی خزیده یافتند . وی را بی درنگ نزد شاه بردند. چون خسرو از حال او پرسید ، گفت : آن روز که شاه بر من خشم گرفت، خدای نیز مرا مسخ کرده ، به گونه ی سگ و گرگ وخر در آورده است. خسرو او را خلعت داد و از گناهش در گذشت.»          

     ( راوندی؛1371 :63- 31)

البته هجو که یکی از شکل های افراطی طنز است، درایران پیش از اسلام وجود نداشته است و« ظاهراً این کار زشت به تقلید از شاعران عرب درشعر فارسی راه یافت . چه ، گسان نمی رود که درایران پیش از اسلام شاعری از شعر به منزله سلاحی برای آزردن و نکوهیدن دشمنان خویش با کسانی که به او بد کرده اند، استفاده کرده باشد.» بعداز اسلام به جهت سلطه ی اعراب بر ایران زمین ،  تا قر ن سوم چیزی به نثر نظم فارسی نوشته نشد یا اگر نوشته شد ، باقی نمانده است ؛ بنا براین ، آغاز  حیات دوباره ی زبان فارسی ظاهراً از قرن سوم است که شکل منظوم دارد . محمد بن وصیف سیستانی به دستور یعقوب لیث صفاری، درسال 251 هـ . ق بنا به نوشته ی کتاب « تاریخ سیستان » نخستین شعر فارسی را می سراید .

(محجوب؛ 1350 :84)

 از دوره ی سامانی به بعد ، طنز گسترش قابل ملاحظه ای می یابد و در هیچ یک از نظم و نثری نیست که قطعه یا مطلب طنز آمیزی نباشد. شاعر یا نویسنده در لابه لای مطالب و مفاهیم خود ، نکات طنز آمیزی هم بیان می کند. در تقسیم بندی  های سنتی ما ، به طنز به عنوان یک محتوای خاصی توجهی نشده است ؛ زیرا اساساً طنز نوعی از ادبیات است که باید بر مبنای محتوا نام گذاری شود . در زبان فارسی تا قبل از مشروطیت، درباره ی طنز نظریه ی خاص و منسجمی وجود  ندارد و آگاهانه به عنوان یک نوع ادبی مطرح نیست . درکنار انواع محتوای های شعر فارسی ، مثل توحید ، نعمت ، وصف ، موعظه و تحقیق ، زهدیات، مرثیه، منقبت، ضمدیه، حسبیه، مناجات، ساقی نامه ، غزل و غیره از طنز نامی برده نشده است .

 البته هجو و هزل و خبثیات و مطایبات و حتی فکاهی را می توان از اشکال رایج طنز فارسی دانست. دراین صورت ، سابقه ی طنز به قرن ها پیش می رسد .

 در یونان، فلاسفه و از جمله ارسطو به طنز درقالب مدی توجه کرده اند و آن را یکی از انواع شعر ( تراژدی کمدی درام ) دانسته اند . « این اصطلاحات که بسیاری از آن ها از زبان عربی به فارسی وارد شده است، از عناصر تشکیل دهنده ی مقوله  کمدی یا از خطوط و مشتقات آن هستند: استهزا ، افسوس کردن ، بذله ، ریشخند ، مسخرگی، مسخریه ، شوخی ، طرب ، طنز ، فکاهت ، مسرت ،مضحک، لاغ ، لطیفه ، لوده، گواژه،  مطایبه، هجو، نفیضه، هزل ، دلقک وغیره »

 ( ناظرزاده کرمانی؛ 1374: 115)

فقط پس از مشروطیت است که طنز جایگاه ثابت و خاصی می یابد و عنوان های دیگر را تحت الشعاع قرار می دهد و به طور کامل دریک قالب ادبی عرضه می شود .

4-4-انواع طنز از نظر مضامین:

4-1. طنز فردی2- طنز خصوصی3- طنز فلسفی4- طنز عرفانی5- طنز اجتماعی              6- طنز سیاسی 7- طنز خانوادگی .

 4-4-1. طنز فردی : این گونه طنز بیش تر به صورت هجو گاهی هم درباره ی مشکلات و دشواری های شاعر یا نویسنده یا افراد دیگر است .

 4-4-2. طنز های خصوصی : این نوع طنزها اغلب حالت هزل دارد وغرض از آنها التذاذ نفسانی وتحریک جنسی است .

4-4-3. طنز فلسفی : اغلب رباعیات خیام و برخی از اشعار ( مصیبت نامه ) ی عطار و بعضی مثال از رباعیات خیام :

 گویند کسان بهشت با حور خوش است      من می گویم که آب انگور خوش است

این نقد بگیر ودست از نسیه بدار              کآواز دهل  شنیدن از دور خوش است

                                                                                         ( خیام ؛ 1342: 9)

 4-4-4. طنز های اجتماعی : طنز اجتماعی ارزش بیشتری دارد؛ و دراین نوع طنز سوژه های اجتماعی را به کار می گیرند ؛ مثل تورم ، رشوه ، خواری و غیره .

 به هر حال یک نمونه از اشعار عطار نیشابوری را نقل می کنیم که قدر و مقام او در طنز ، هنوز ارزیابی وشناخته نشده است :

  «سائلی پرسید از آن شوریده حال

 

گفت : اگر نام مهین ذوالجلال

 می شناسی ، بازگوای مردنیک

 

 گفت : نان است آن ، نتوان گفت لیک
 

مرد گفتش : احمق و بی قرار ؟

 

 کی بود نام مهین ، نان ؟ شرم دار

گفت : در قحط نیشابور ای عجب
 

 

 می گذشتم گرسنه چل روز و شب
 

 نه شنوم هیچ جا بانگ نماز

 

نا دری بر هیچ مسجد بود باز»
                ( شفیعی کدکنی؛1386: 267)

 4-4-5. طنز سیاسی : طنز سیاسی هم ارزش خاصی دارد و در گذشته اغلب از زبان دلقک ها و دیوانه نمایان و مجانین عقلا مثل « بهلول » بیان شده است .

4-4-6. طنز خانوادگی : این نوع طنز تقریباً جدید است و بر اثر توسعه ی شهرنشینی پدید آمده است .

سوژه های این طنز عبارتند از : روابط میان زن و شوهر ، عروس و مادر شوهر و به عکس ، داماد و مادر زن ، موجر و مستاجر ، کارمندو رئیس اداره ، درآمد اندک کارمندان و غیره .

(عزتی پروز؛ 1382: 174- 172)

4-5-زمینه های طنز

4-5-1. طنز و زمینه ی جامعه شناختی آن: هرگز نباید جایگاه جامعه شناختی طنز از نظر دور داشته شود، اغراق نیست ، اگر طنز پرداز را یک جامعه شناس و طنز را یکی از ضرورت های اجتماعی معرفی کنیم ، اصولاً منبع الهام اغلب هنرمندان وشاعران طنز پرداز را می توان در عوامل  محیطی روزگارشان جست و جو کرد. در واقع بسیاری از آثار هنری و ادبی زاییده ی زندگی اجتماعی هنرمند وشاعری وطنز پردازی است، که در آن محیط رشد کرده و بالیده است .

 اگر شعر و طنز ندای احساس شاعر وبازتاب افکار و اعتقاد او می باشد ، محرک این احساس ها و اندیشه ها ، زمان و مکان زندگی  و زمان و مکان زندگی شاعر و طنز پرداز است . بنا براین اندیشه ی هنرمند و شاعر طنز پرداز منبعث از محیط زندگی و زمان حیات آنها بستگی دارد .

(زرین کوب؛1372 : 76-75)

 پس با توجه به سخن عبدالحسین زرین کوب «باید توجه داشت که محیط ادبی از تأثیر محیط اجتماعی برکنار نیست .»

(الم ؛ 1375: 22)

4-5-2. طنز وزمینه های اخلاقی آن :طنز با طعنه و کنایه بر خلق وخوی ناشایست آدمی، رفتارهای زشت او را مورد تمسخر قرار می دهد،همیشه به این نکته باید توجه داشت، که چگونه کردار انسان نیک و پسندیده میگردد،در واقع،طنز شناسنده اخلاق نیک انسانی است؛زیرا عاطفه هاخواهش های نفسانی،خشم اجتماعی وکینه توزی های سیاسی عاملی برای پدیدار گشتن طنز می باشد از این رو طنز حیطه ی فعالیت های خودرا متمرکز بر اصول اخلاقی کرده،ابتذال و کج روی اخلاقی را مورد نقد و بررسی قرار می دهد،وطنز پردازدرجامعه باصحنه های زشت و ضد اخلاقی مواجه می گردد،و منقلب شده و متناسب باگستردگی وشدت خطاو لغزش احساس های گوناگون خشم، انزجار، انکار، تحقیر را نسبت به شخص یا گروه خاصی ابراز می دارد ، و این امر زمانی اتفاق می افتد که وجدان طنز پرداز درباره ی پلیدی و زشتی امری داوری می کند . همین امر باعث شکوفایی جنبه های ادبی و هنری طنز می شود .                     ( سیاسی ؛ 1337 :66)

4-5-3. طنز و زمینه های تاریخی آن : هیچ گاه نباید جایگاه تاریخی طنز از نظرها دور داشته شود؛ زیرا در برخی مواقع طنز با همان لحن گزنده وتمسخر آمیزش ، راوی واقعیت های تاریخ می شود ، واقعیت هایی که هیچ تاریخ نگاری یار ای بر ملا  کردن آنان را ندارد . طنز ، بیان کننده ی تاریخ حقیقی اجتماعی انسانی است، زمامداران امور هیچ وقت نمی توانند طنز پرداز را وادار کنندکه دست به سانسورحقیقت هابزند،یا دروغ پردازی کنند. شاعران و نویسندگان طنز پرداز یگانه تاریخ نگاران صداقت پیشه عصرخویشند شعرها وحکایت های آنان حکم آیینه تمام نمای تاریخ روزگار را دارند.هنرنویسان باکمترین واژه ها بیشترین مضمون ها و حادثه هایی را که بر ملتی رخ می دهد، بیان می کنند.

                                                                               ( آصف الحکماء؛ 1337 : 224)

4-5-4. طنز و زمینه های هنری آن : خداوند توانایی های زیادی را در وجود انسان قرار داده است  که یکی از آن نشانه های خداوندی ، توانایی ابداع وخلقت هنری در انسان می باشد . هر هنرمندی اعم از شاعر ، نویسنده ، طنز پرداز، مجسمه ساز ، نقاش ، یا موسیقی دان برای خلق یک شاهکار هنری محتاج دید ، تفکر و بیان هنرمندانه است . در واقع اساسی ترین بخش خلقت یک اثر هنری  نحوه ی بیان آن می باشد . وظیفه ی یک هنرمند دراصل ، عرضه نوین ، نوآوری درتعبیر بیان هنرمندانه ی فکرها دریافتها و اعتقادهاست .

 قدرت بیان و استعداد خدادادی می باشد که خداوند در نهاد انسان به ودیعه نهاده است و غرض از آن تنها توانایی سخن گفتن نیست ، این بیان همان قدرت فهم و دریافت وبه کارگیری تصورها ، و واژه ها و وسایل گوناگون ، برای آشکار کردن وتجسم بخشیدن به احساس ها است . در حقیقت ، ابزار آلات بیان فقط زبان و تکلم کردن نیست ، وسیله ی بیان ، ممکن است موسیقی ، نقاشی ، طراحی ، صدا و آواز ، مجسمه سازی ، طنز ، فکاهی و غیره باشد . لازم به ذکر است ، که طنز یکی از اصلی ترین و موثرترین سبک های بیان هنری است .

 یکی از ویژگی های بارز طنز بیان هنری آن است . طنز نویس به کمک صنعت های بدیعی همچون تشبیه ، مجاز ، استعاره ، کنایه وغیره به بیان مطلب می پردازد ، همین امور جذابیت سخن طنز پرداز و فراگیری طنز را بیشتر می کند.

( شفیعی کدکنی ؛1383:  148- 139)

 

معنی دقیق طنز

طنز از نظر لغوی اصطلاحی و موضوعی :

«طنزدرلغت به معنی فسوس وسخریه،طعنه،ریشخندکردن، سرزنش،تمسخر، ناز ، عیب کردن و سخن به رمز به کاررفته است.»

( بهزادی اندوهجردی؛ 1384: 4)

درادبیات کهن فارسی این کلمه درمعانی دیگری به کارگرفته شده است .درتاریخ سیستان به معنی "تلمج و ظرافت " به کار برده شده است: "وکسی به زبان پارسی شعر یاد نکرده بود الاابونواس،میان شعرخویش سخن پارسی طنز را یادکرده بود".

(همان؛ 6:1384-5)

« درتاریخ بیهقی نیزکلمه ی طنزگاهی به صورت صفت و به معنی "مسخره آمیز"به کاررفته است مانند:"آنچه دیده وشنیده از احوال نوخستگان و حرکات ایشان و سخنان با طنزکه می گفتند باز دارند".وگاهی به معنی عشوه و فریب، مانند:"بزرگان طنز فرستانند و بر آن گردن زنند.»

شعرایی مانند سنایی،خاقانی، سلمان ساوجی،حافظ،وعبیدزاکانی نیزکلمه ی طنز را درشعرخود به کارگرفته اندکه بیشتر در همان معانی است که درمعنی لغوی طنز برشمردیم. اما کلمه ی طنز امروز معنی وسیع تری ازکنایه و تهمت و سرزنش و عیب کردن دارد و تعاریف بسیاری از دیدگاه های مختلف ازطنزشده است . آن نوع ادبی که درالسنه عربی Satire نامیده می شود.

( امیری؛ 1343: 76-45)

 و درفارسی طنزاصطلاح شده،که"عبارت از «روش  ویژه ای در نویسندگی است که ضمن دادن تصویرهجوآمیزی ازجهات زشت و منفی و ناجور برای مثال مولوی « طنز » را مترادف عشق و غل بیان می کند:

 زندگی ،معایب و مفاسد جامعه و حقایق تلخ اجتماعی را به صورتی اغراق آمیز، یعنی زشت تروبد تر از آنچه هست نمایش می دهد اشاره و تشخیصی است که هدفش اصلاح  است و نه مردم آزاری .

« این عجایب دیده آن شاه جهود                                          جزکه طنزوجزکه انکارش نبود»

                                                                                                 (مولوی؛1373 :42)

«قهقهه زد آن جهود سنگ دل                                             از سر افسوس و طنز وغشِّ غلّ»                                                           (همان ؛1373 :968)

و یا نظامی طنز را به معنای طعنه به کار برده است :

«طنز کنان روبهی آمد ز دور                                        گفت صبوری مکن ای ناصبور»

                                                                            (نظامی گنجوی ؛1378 :333)

طبیعت طنز بر خنده استوار است ؛ اما بر خلاف کمدی خنده در طنز هدف نیست ؛ بلکه وسیله ای است برای نشان دادن کاستی ها و توجه دادن به آنها. تا صفات و مشخصات آنها روشن تر و نمایان ترجلوه کند و تضاد عمیق وضع موجود با اندیشه یک زندگی عالی و معمول آشکار گردد. بدین ترتیب قلم طنز نویسی با هرچه که مرده وکهنه و واپس مانده است و با هر چه که زندگی را از ترقی و پیشرفت باز می دارد، بی گذشت و اغماض مبارزه می کند.

( جورابیان ؛ 1388: 29)

طبق کتاب تاریخ معاصرتالیف دکتر اسماعیل حاکمی ، در اصطلاح ادب طنز عبارت است از «روش ویژه ای در نویسندگی و شاعری که ضمن تصویر هجو آمیز برخی جهات منفی زندگی ، معایب و مفاسد جامعه و حقایق تلخ اجتماعی را گاه به صورتی اغراق آمیز نمایش می دهد . مبنای طنز بر شوخی و خنده است ، اما این خنده ، خنده ی شوخی وشادمانی نیست. خنده ای است تلخ و جدی و دردناک و همراه با سرزنش و سر کوفت زننده و نیشدار که خطا  کاران را متوجه  خطای خود می سازد و معایب و نواقصی را که در حیات اجتماعی پدید آمده است بر طرف می کند .»

(حاکمی ؛ 1373: 15)

 «طنز  به عنوان مردمی و اجتماعی ترین گونه ای ادبی ، درنشریات دوره ی معاصر ، حضوری برجسته وچشمگیر دارد که به تناسب رخدادهای سیاسی و آرایش نیروهای اجتماعی و نیز میزان آزادی بیان ، قالب و زبان آن ، دستخوش و تحول شده است . امروزه با گسترش صنعت ارتباطات و ایجاد فضای رسانه ای برای آفرینش و ارائه ی آثار طنز فراهم آمده است . با این  حال ، در جامعه ای امروز ، طنز نویسی در مطبوعات ( به عنوان رسانه ی جمعی )ودوبلاگستان( به عنوان رسانه های شخصی )راه رفتن برلبه تیغ است.درمطبوعات،کلمه عرصه ی  گفتمان های رسمی است ، طنز نویسی و انتشار اثر طنز ، نیازمند به کار گیری ملاحظه ها و چاره اندیشی  هایی است که یا مدیران جراید را از چاپ ستون طنز منصرف می کند  ویا ، به علت محدودیت نویسندگان در انتخاب موضوع و گزینش قالب گستره ی  مخاطب آثار طنز مطبوعاتی را محدودمی سازد.»

( صدر ؛1385: 20-19)

«طنز حوزه ی وسیعی است که هم مقولات شوخی و هم جدی را در بر می گیرد. اما موضوع باید با ارزش باشد. اینکه چگونه می توان طنز را به طور مستقیم یا غیر مستقیم درباره ی موضوعات جدی بکار برد ، تا حدی به رابطه بین نویسنده و خواننده گانش بستگی دارد . ممکن است نویسنده ای بخواهد مخاطبانش را به خشم آورد ، و درواقع جدیت آنها را مسخره  گیرد . در مواجهه با احکام جدی مذهب ، طنز نویس شادمانه به بزرگ نمایی مغایرت حرف و عمل می پردازد.  تزویر و ریا همیشه موضوع های دم دست اوست ، خاصه وقتی که ریا کاران به واسطه ی صرفه ی خود متعهد به معیارهای رفتاری کاملاً متفاوتی باشند به همین دلیل است  که روحانیون و مقدس مآب ها و مقدس نماها ، از موضوعات محوری طنز به شمار می روند . آن ها هم به عنوان دفاعیه ای از هوای نفس  انسانی به کار می روند ، و هم به عنوان فرصتی برای طنز نویس که به جرأت بگوید :گل اگرطبیب بودی سر خود دوابکردی.»                                        

                                                                               ( آرتوربلار؛ 1378: 30-11)

طنز هدفش رسوایی و مبارزه با حکومت های استعمارگر می باشد . مبارزه با دولت هایی که با قدرت خود بر علیه ملت قدم بر می دارند.طنز نسبت به ناهنجاری های جامعه کینه داردوآن ها را به ریشخند می گیرد.

 هدف طنز ویران سازی همه ی  نا برابری ها است ، آشکار کردن همه ی دردهای اجتماع است ، آگاهی و بیداری انسان ها است . می توان گفت که هدف طنز  ویران سازی همه ی ضوابط ظالمانه و از میان بردن همه ی عوامل تباهی در یک جامعه می باشد ، طنز از دوستی مایه می گیرد و آرمان خواه است و با بیانی پوشیده و کنایه آمیز هدفی اصلاح طلبانه دارد. طنز اثری هنری است که با بیانی غیر مستقیم به انتقاد از ضعف های اخلاقی ، فساد اجتماعی و اشتباهات بشری می پردازد با تمام این اوصاف طنز زمانی می تواند به هدف عالی خود برسد که دارای روحی پاک و بلند باشد .

 اصولاً بیشتر طنز نویسان بر این نکته تاکید کرده اندکه هدفشان اصلاح اجتماع از طریق انتقاد است. اگر بعضی از آن ها در اساس نیز چنین هدفی نداشته باشند، تظاهر به آن کردهاند.ازجمله شاعرانی که طنز در والاترین آثار آن ها دیده می شود، حافظ است.دراشعار حافظ و عبید زاکانی نمونه هایی ازطنزدیده می شود 

و در شعرهایی که علامه علی اکبر دهخدا سروده  هم طنز دیده می شود. اشعار طنز آلود حافظ و عبید زاکانی بازتابی است از نظام اجتماعی خود در سده ی هشتم هجری .

 یکی طنز رندانه دارد ودیگری طنز دلیرانه و مستقیم و هر دو معنای زیرین نهفته در جامعه را لحاظ می کنند.

« طنز حافظ فاخر و ضخیم و در پرده است و طنز عبید آشکار و پیدا با مایه های هم فهم و عامه  پسند.»

 دراصل می توان گفت که انگیزه ی نویسندگان طنز نویس به دلیل نبودن آزادی اجتماعی است . طنز نویس در حقیقت ، با ستم و بی عدالتی مبارزه قلمی می کند و در ضمن بازگو کردن درد جامعه ، انزجار و نفرت خود را نیز به نوشته هایش می افزاید، و مطلب را درنظر خواننده دردناک جلوه می دهد ، انزجار و نفرت خود را نیز به نوشته هایش می افزاید ، و مطلب را در نظر خواننده دردناک جلوه می دهد، و با توجه به قدرت تخیلی که دارد هر گونه تغییری که لازم بداند انجام  می دهد. طنز نویس خود را مانند اکثریت مردم می داند و می خواهد با مشکلات وسختی هامقابله کند وبه همین طریق است که با قلمی که در اختیار دارد تمام بی عدالتی ها را به صورتی می نویسد که گویی خودش این بی عدالتی ها را چشیده است و از این رواست که سخن آنها بر دل دیگران می نشیند .طنزپردازان از قدیم تاامروز با تغییراتی در شکل و ساختار عبارت طنزی خویش و همچنین پرداختن به مضامین متنوع،تأثیرکلام خودرادرخواننده چندین برابر کرده است .

ساختارهای متنوع،دامنه طنز پردازی طنز نویس راافزایش می دهدوکاراورادرایجاد طنزآسان ترمی سازد.ساختارهای طنز فارسی دارای ضوابط خاص نیستند،وهر طنز نویس به هر صورت ابتکاری به خلق شیوه ای جدید در ایجاد طنزپرداخته است.                                                                                                                                                                                                                                                                                                             

                                                                                         (آژند؛ 1384: 231)

 از نظر قالب ، طنز آزادی فراوانی دارد و بی هیچ محدودیتی در هر شکلی می تواند بیان شود، چه در نثر و چه در نظم.مشروط براین که به طنز نویس امکان انتقاد و حمله و ساختن دنیایی خاص خویش رابدهد. طنز پردازان مشروطه، که طنز رادرروزنامه خلاصه کرده بودند ، تنوع در ساختار طنز رامورداستفاده قرار داده و حتی ساختهایی بی نظیر و به یاد ماندنی خلق کرند ، علامه علی اکبر دهخدا که به حق وی را باید بنیانگذار نثر نوین فارسی دانست ، در ایجاد این جلوه های زیبا نقش زیادی دارد.

 طنز پردازازهر شگردی و هنری برای همه فهم کردن ، دلنشین ساختن و از همه مهمتر موثر نمودن طنز خویش در جامعه کمک می گیرد . طنز پرداز، در پی آن است که از ساده ترین راه ، اندیشه ی خود را به دیگران انتقال دهد، او با دیدن واقعیت های دردناک جامعه و با یاری نیروی خلاق خود ، سخنش را به دیگران می رساند . بنا براین رسالت طنز پردازعظیم وبزرگ است ودر بیداری  ملت ها نقش اساسی دارد.انقلاب مشروطه ی ایران مدیون طنز نویسان آزاد اندیشی است که با شهامت دست به قلم بردند و هدفی جز اصلاح مملکت نداشتند، ایشان بعد از سال هاسکوت توانسته بودنداززبان مردم فریاد بزنند و علیه استبداد مبارزه کنند .

 طنز پرداز،در ساختار طنز خود کلمات را به گونه ای مضحک توضیح می دهدودرحقیقت می خواهد،چهره ی واقعی شخص یا اشخاص مورد نظر راروشن کند و گوشه ای از حقایق پنهان راآشکار سازد .

                                                                                     ( نوح ؛ 1373:49 )      

طنز تنهادراشعارشاعران هجاگوخلاصه نمی شود گفته های آن آزاد مردانی که به نوکری صاحبان دل نسپردند و با سخنان نیشدار خود بر آنان شوریدند، خود تاریخی مفصل دارد.

 دکتر محمود عنایتی در مقاله ی ( دهخدا و طنز سیاسی ) می نویسد : « طنز واکنشی است که از احساس نا مساعد و نا موافق ما نسبت به شخص یا واقعه ی خاصی ناشی می شود .»

 این احساس اعم از تاسف و رنجش و نفرت یا خشم  و کینه ، و آنجا که واکنش جدی و معمولی برای بیان احساس ما کافی نباشد یا ابراز این واکنش بطور طبیعی مقدور نباشد احساس خود را غالباًاز مجرای طنز بیان می کنیم .

 طنز فریادی است که در اوج انفجار به پوزخند و قهقهه تبدیل می شود و گریه ای است که به صورت خنده در می آید.

               (چراغی؛ 139 :60-85)

 طنز بنا به یک تعریف ، با مسخرگی فرق دارد. مسخرگی فقط می خواهد بخنداند و برای این هدف از هر وسیله ای استفاده می کند. در این رهگذرگاه هدف همان وسیله است و وسیله عین هدف، و این دو از لحاظ زمانی ، هیچ فاصله ای با هم ندارند. شکلکی که یک بازیگر مقلد یا « آکتور » کمک  در می آورد ، باخنده ای که در آن ایجاد می کند  هم وسیله است و هم هدف و کار به همین جا تمام می شود . اما در طنز ، هدف و وسیله با هم فاصله زمانی دارند . سخن طنز آمیز ممکن است ایجاد خنده نکند و ممکن است تبسمی بر انگیزد اما این هنوز اول کار است . خنده در اینجا مقدمه تفکر و تنبه است ، در حالیکه در مسخرگی ممکن است تفکر،مقدم بر خنده باشد. گاه ممکن است مدتی فکر کنید تا منظور و مفهوم یک شوخی را دریابید  و بعد به قهقهه بیفتید. ولی در طنز  بعد از قهقهه تازه به فکر فرو می روید و اگر طنز سیاه در کار باشد شاید به گریه نیفتید . بسته به برداشتی که از یک واقعه می کنید ، عکس العمل شما ممکن است بین خنده و گریه نوسان کند .

 واقعه ای را که به میزان کم سوادی یک فرد تحصیل کرده و دانشگاه دیده مربوط می شود و فرضاً غلط فاحش نوشته ای از او را نشان می دهد برای جمعی تعریف می کنید ، همه می خندند. ناگاه کسی از یک گوشه می گوید آقایان به خدا این خنده ندارد گریه دارد.  در فکر فرو می روید و گاه ممکن است حق را به او بدهید. عقیده دیگری می گوید موضوعیت و مناسبت طنز با شدت خشونت حاکم رابطه ی معکوس دارد یعنی هرچه حکومت بیرحم تر باشد جا برای طنز تنگ تر   می شود.

 به قول هیبگت: «  طنز  چون با خنده سرو کار دارد، در مقابل قساوت از کار می افتد. تمسخر آدمی مثل هیتلر در زمان حکومت او دشوار است. آن همه شقاوت را نمی توان با تمسخر و شوخی جواب داد. »

 در مقابل جنایات بزرگ ، طنز سلاح خفیفی است، بسیاری از ما طنز در سیاست را کاری سخیف و سبکسرانه تلقی می کنیم  و اگر دولتمردی اهل بذله گویی و مزاح باشد به نظر ما کاری به دور از متانت انجام داده است ، درست بر عکس غربی ها و به  خصوص آمریکایی ها که در نظر آن ها اهمیت شوخ طبیعی و بذله گویی به ویژه برای مرد سیاسی بیشتر از اهمیت درست کاری و راست  گویی است .

( حکیمی ؛ 1372 : 44- 43)

با توجه به سخنان دکتر محمود عنایتی  در صفحه  مقاله ی خود ( دهخدا و طنز سیاسی) در خصوص طنز مقاله علامه ،  به نظر من ( احمد امیری )  علی اکبر  دهخدا ، مقاله علامه بر اساس احساسات نا موافق خود نسبت به حکومت زمانه بوده است. و چون نمی توانست عدم ابراز احساسات نا موافق خود را به حکومت استبدادگری زمانه ابراز دارد بنا براین سخنان خود را در قالب کنایه و طنز می گفت و حکومت مستبد زمانه را زیر سئوال می برد و مقالات طنز آمیزی در این خصوص می نوشت و سخنان خود را در این مقالات گرچه گریه آور بودند اما به صورت خنده در  می آورد.

 علامه دهخدا در مقالات چرند و پرند ابتدا  مردم را به خنده وا می دارد آنگاه در فکر فرو می برد مثلاً  افراد ابتدا در خصوص یک قضیه می خندند سپس فکر می کنند که به جای خنده باید  گریست یا عکس آن . از اولین شماره ی این مقالات تا آخر همین طور است که ابتدا می خنداند بعد فکر می کنند .                                                                  

«طنز علامه دهخدا بهترین  طنز اجتماعی است  که داریم ، بدون آنکه آن چنان سنگین بشود که  مردم نفهمند ؛ و بی آنکه آن قدر سبک شود  که از حدود  طنز خارج شود؛ و یا مثل طنزی که بعضی از این « چیچو فرانکو » های مطبوعاتی می نویسند:« فقط مضحک باشد . طنز هنر ظریفی است  و همیشه نویسنده ی طنز روی لبه ی تیغ  حرکت می کند . اگر زیاده از حد طنز را جدی بگیری  تبدیل به دشنام نامه می شود و  اگر زیاده ش  کنی بدل به چیز مضحکی    می شود که خواننده به جای آن که به خاطر  مطلب ارائه شده بخندند ، به ریش خود نویسنده         می خندد ؛  وصدی  نود قطعات طنز آمیز که امروز نوشته می شود ، عاری از خصوصیات طنز است و خواننده به راحتی می فهمد که نویسنده در نوشتن طنز  زور زده است. به دلیل این که طنز از یک نقطه ی نظر شبیه شعر است و آن این که  هر دو احتیاج به الهام دارند و در عین حال احتیاج به سرشتی  دارند که بتوانند تخیل  خود را با سیلان کامل خواه در عرصه ی   تصاویر طنز آمیز و خواه در عرصه ی تصاویر شهری به کار اندازد. »÷ در هنر طنز باید تناسب کامل بین وسعت و تنگنا ،  احساس و عمل ، و ذهنیت و عینیت  وجود داشته باشد . به دلیل اینکه  هدف طنز عبارت است از رسیدن به خنده از فوری ترین و کوتاه ترین راه ها . طنز با این قصد که اثر طنز آمیز باید بلافاصله پس از خواندن تولید خنده ویا تولید  حس خنده بکند ساخته می شود . نویسنده ی طنز ، در آرامش تمام ، دنیایی   به وجود  می آورد که هر جزئی از آن خنده دار است . وبا وجود این طنز هرگز از زندگی  دور نیست ، بلکه  قسمتی از زندگی انسان است ، بویژه قسمتی که مضحک و خنده دار است ، در برابر چشم خواننده نمایش داده می شود . طنز از سه اصل ساخته می شود  و این سه اصل در تمام طنزهای خوب به چشم   می خورد  . اصل نخستین عبارت است « وضعیتی غیر واقعی » که طنز نویس از طریق اغراق و مبالغه به وجود می آورد . گرچه  خود این وضعیت غیر واقعی است ولی برخورد نویسنده با آن کاملاً جنبه ی  واقعی و یا واقع گرایانه دارد. یعنی او با وسایلی کاملاً عینی و واقعی ، یک موقعیت غیر  واقعی به وجود می آورد . تکنیک او عینی است ولی  او به وسیله ی این تکنیک عینی درباره ی مواد و مضامین نوشته اش اغراق می کند تردیدی نیست که یک خروار گندم ، پس از صد روز تبدیل به یک خروار تلخه و سیاه دانه نمی شود.

 و این یک وضعیت غیر واقعی است به دلیل آنکه وضعیتی است اغراق شده .

 وضعیت دوم « وضعیتی است  واقعی » یعنی از  پشت سر  وضعیت غیر واقعی ، وضعیتی که واقعی است ما را به طرف خود دعوت می کند ؛ و ما می فهمیم  که نویسنده وضعیت نخستین را به وجود  آورده است تا وضعیت واقعی را نشان دهد. وضعیت واقعی در مورد مثال بالا از علامه دهخدا این است که  داخل گندم ، چیزهایی  غیر از  گندم  ریخته شده ، به اسم گندم  به مردم  تحویل داده شده است . و چون نویسنده به ظاهر شروع به اغراق کردن درباره ی  جنس گندم  کرده و در صد  من  گندم ، صد من تلخه وسیاه دانه و غیر دیده است ، ولی در باطن ما را از وضعیت  واقعی جنس گندم  آگاه کرده است . اغراق همیشه ما را  دچار اعجابی طنز آمیز  می کند ما این اعجاب طنز آمیز را از چهره ی حقیقت بر می گیریم وبه وضعیت واقعی  پی می بریم .

 اصل سوم ، «  موقعیت اجتماعی »  است . از طریق اصل نخستین  به اصل دوم ، و از طریق اصل دوم به اصل سوم پی می بریم ؛ یعنی می فهمیم که گر چه ممکن  نیست به جای صد من  گندم ، صد من تلخه و سیاه دانه به مردم بدهند ؛  ولی موقعیت اجتماعی طوری است که هر آن ممکن است به مردم جنس تقلبی بفروشند؛ سر مردم به هزار وسیله کلاه بگذارند و انواع حقه بازی ها را بکنند . به همین دلیل طنز نویس از طریق اغراق و مبالغه دست به نقد و انتقاد اجتماعی می زند . و البته علامه دهخدا به این اصل اساسی طنز توجه داشته است ؛ چرا که نثرش سرشار از انتقاد های تند  اجتماعی از طریق طنز است . مضمون طنز علامه دهخدا وضع سیاسی روز و وضع طبقه ی  محروم اجتماع است ؛ و علامه دهخدا از هر دو وضع ، زنده ترین تصویرها را ارائه می دهد و گاهی آن چنان از طریق طنز در بطن خرافات اجتماعی و سیاسی نفوذ می کند که انسان را به یاد « رابله » طنز نویس فرانسوی ، می اندازد . علامه دهخدا از طریق طنزش ، وجدان انسانی خواننده را بیدار  می کند.

فرقی که بین طنز « عبید » و طنز « دهخدا »  هست در موقعیت تاریخی واجتماعی آن هاست.

 عبید در دوران تاریخ راکد زندگی می کرد ؛ به همین دلیل طنزش راکد است . البته نه اینکه خنده انگیز نباشد . عبید ، خواننده را می خنداند؛ لیکن فقط درباره ی زندگی حرف می زند .

 زندگی را نشان نمی دهد . علامه دهخدا همیشه به دنبال ساختن  کاریکاتور و گاهی حتی کاراکتر است و پیوسته  می کوشد طنز را از حالت شوخی بیرون کشد و آن را از انبساط و وسعت هنری رسا و گویایی بهره مند سازد . طنز عبید ، اغلب بر اساس جملات قصار و شوخی های خنده دار ساخته می شود . در حالی که طنز علامه دهخدا از متن زندگی شروع می شود ودر متن  زندگی نیز پایان می یابد . طنز علامه  دهخدا ، متعلق به جریان های اجتماعی است و تاریخی  که  هن و هن  کنان می خواهد خود را از زیربار  رکودی که حاکم بر تاریخ دوران عبید بود . بیرون بکشد و گام در دوران دینامیسم وتحرک واقعی بنهد . در طنز « عبید » بیشتر طنز به خاطر  طنز است ، ولی در طنز علامه دهخدا ، طنز به خاطر هدفی اجتماعی است سروده های طنز آمیز  علامه دهخدا  ، در چرند و پرند همان کارکردی را دارند که اشعار سعدی در گلستان دارد.

( براهنی؛ 1362: 549- 536)

 طنز و شوخ طبعی یکی از انواع شعر  غنایی است که ظهور آن به خصوص  بعداز انقلاب مشروطیت منشا مهم در ادبیات فارسی گشته است . با توجه به بررسی های به عمل آمده  از مشروطه تا سال 1332 ده نفر به عنوان نمونه ، که به شکلی دارای برجستگی خاصی بوده اند  که به نقد و بررسی طنز و هجو و هزل پرداخته اند برگزیده شده اند که عبارتنداز :  نسیم شمال ، علامه  علی اکبر دهخدا، محمد علی جمالزاده ،میرزاده ی عشقی ، عارف قزوینی، ایرج میرزا ، صادق هدایت ، جلال آل احمد، ابوالقاسم حالت و ملک الشعرای بهار و با توجه به سخن آنها معلوم شد طنز سخنی است انتقادی و خنده  آور که به قصد اصلاح و تکامل جامعه بیان می گردد. در سیر تاریخی نیز  معلوم شد که طنز تا قبل از مشروطه کم و بیش رواج داشته است .

 اما بیشتر در قالب حکایاتی کوتاه به امور اخلاقی و گاهی اجتماعی توجه شده است .

ولی از زمان مشروطه طنز سیاسی به وجود می آید و همراه آن طنز های  اجتماعی  و فرهنگی نیز رشد  می یابند. در کل طنز دوره ی مشروطه همچون آینه ای تمام نما در مقابل اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن دوره است .

 حکایات دهخدا در آثار جمالزاده برای اولین بار به شکل داستان  کوتاه در می آید و صادق هدایت این داستان ها را تکامل می بخشد و ساختاری مستحکم در ادبیات داستانی طنز آمیز پایه گذاری می کند .

 اگر بخواهیم مقایسه ای بین طنز علامه علی اکبر دهخدا و جمالزاده و صادق هدایت داشته باشیم .

« طنز علامه دهخدا ستیزه جو و پرخاشگرانه است . طنز جمالزاده شاد و سطحی است و بیشتر به ظواهر می پردازد . طنز صادق  هدایت  درون  گرا و موثر است .»

 (صفری ؛1332: 40-30)

« بی گمان این سخن درست است که « اگر علامه علی اکبر دهخدا تنها چرند و پرند را نوشته بود برای همیشه نامش در تاریخ ادب فارسی به عنوان پایه گذار طنز سیاسی جاودانه        می شد.» .  

                     (آشوری؛1344: 48-43)

 «طنز کلامی هدفمند و حساب شده است ، که خنده و استهزاء در آن غرض و مقصود نیست ، بلکه رنگ  و لعابی است که طنز پرداز جان کلام خویش را بدان می آمیزد ،تا از این طریق بتواند ، تمامی اقشار جامعه را مورد خطاب قرار دهد و دایره ی  شمول سخن خود را گسترده تر سازد . یک شیوه ی خاص بیان جهت مفاهیم انتقادی وتنفرآمیز است که درآن شوخی وگاهی مسخره گی به نحوچشم گیری نمایان می شود.بدون شوخی طنززننده است و نادلپذیر و بدون داشتن یک قالب زیبای ادبی،استهزا و طعنی ناهنجاربیش نیست. به عبارت دیگرطنزآنست که شاعریانویسنده باقدرت طبع به تنفر،ریشخند و استهزاء شکل وقالبی ادبی بدهد.»

                                                                                    (اندوهجری؛1384: 36)

 طنزباشوخی فرق می کند.شوخی مطلبی است که درشنونده نوعی احساس دلپذیر ایجاد کندواورابه خنده وامی دارد درحالیکه طنزشعری است که بدی ها و حماقت هارا سرزنش می کند.کانت در مورد شوخی می گوید:"شوخی انتظاریست که به هیچ منجرشود.

( دولت آبادی؛ 1354: 233)

در حالیکه طنز هدف دارد.هدفی بالاتر از سرگرم کردن وخندانیدن .گرچه مبنای هر طنز  شوخی و خنده است اما این خنده خنده ی شادمانی نیست و به قول آرین پور:«این خنده بااینکه مبنایش بر شوخی است اما خنده شوخی نیست درطنزنویسی  بالاترین درجه نقد ادبی خنده ایست تلخ و جدی و دردناک و همراه با سرزنش وسرکوفت و کما بیش نیش دارکه با ایجاد ترس و بیم خطا کاران را متوجه خطای خود می سازدو معایب و نواقصی را که درحیات اجتماعی پدید آمده است بر می شمارد. به عبارت دیگر اشاره و تنبیه اجتماعی است که عزلت وغفلت را مجازات می کند و هدف آن اصلاح و تزکیه است نه ذم و قدح و مردم آزاری این نوع خنده،خنده ی علاقه و دلسوزی است ناراحت می کند،قلم طنز نویسی کارد جراحی است نه چاقوی آدم کشی.با همه ی تیزی وبرندگیش،جانکاه و موذی و کشنده نیست بلکه آرام بخش و سلامت آور است.زخم های نهانی را می شکافد و می بردو چرک وپلیدی هارابیرون می ریزد و بیمار را بهبود می بخشد. »                                                                        .                                                                                         ( آرین پور؛1351 :36) 

مجموعه کامل ضرب المثل های بختیاری با توضیح

ضرب المثل های بختیاری


آدمی که مالس اِره، ایمونس هم اِره.

"کسی که مالش می رود، ایمانش هم می رود." کنایه از اینکه کسی که مالش به سرقت برود، ممکن است با مظنون شدن به این و آن، ایمانش هم از دست برود.


آدمیزاد، بونده بی باله.

"آدمیزاد (همانند) پرنده ای است بدون بال". کنایه از اینکه هر آینه ممکن است هجران و دوری برای انسان پیش آید.

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم (مولانا(


آربیز به قیلون اگو، دو سیلا داری.

"الک به قلیان می گوید: دو سوراخ داری". این مثل زمانی بکار میرود که کسی عیب و ایراد خود را نبیند و به دنبال عیب جویی از دیگران باشد. (تیر را در چشم خودش نمی بیند، مو را در چشم دیگری می بیند.(

آردم بختم، آربیزم آوختم.

"آردم را الک کردم، (و) الکم را هم آویزان کردم". کنایه از اینکه همه کارهایم را انجام داده ام و دیگر کاری برای انجام دادن باقی نمانده است.


آسیو دراره، لوینه کپنه.

"آسیاب در می آورد (تولید می کند)، آسیابان (لوینه) می بلعد. (مصرف می کند)". این مثل را بیشتر در مورد تولید کنندگان و نان آوران خانه بکار می برند، زمانیکه مصرف کنندگان، رعایت اندازه و اعتدال را ننمایند.


ار اِخوی خاک کنی من سرت، برو سر یه تل بلندی.

"اگر (حتی) میخواهی خاک هم بر سر خودت بریزی، برو بالای یک تپه بلند". کنایه از بزرگ منشی و بلند همتی است. 


ار بو خونه نیدی، اِدا شاهی ایکرد.

"اگر پدر خود را نمی دید، ادعای پادشاهی می کرد". این ضرب المثل در مورد افرادی که خیلی زود اصل و نصب خود را فراموش کرده و به دیگران تفاخر می کنند، بکار می رود. 

ار جووم دهرست، السم نه پهرست.

"اگر پیراهنم پاره شد. اصلم نپرید (از بین نرفت)". این ضرب المثل بیانگر این نکته است که فقر و تنگدستی، اصالت خانوادگی و ارزشهای اصیل را از بین نمی برد. 

 

ار خومه نیدیه، گو رشید خوی دارم.

"اگر خودم را ندیده ای، برادر رشید خوبی دارم". این ضرب المثل درباره کسانی به کار میرود که بیش از آنچه به توانائی های خود تکیه کنند، متکی به توانایی دیگران می شوند. 


ار دنیانه او بو وره، فلونینه خو ابره.

"اگر دنیا را آب ببرد، فلانی را خواب می برد". در مورد بی تفاوتی برخی افراد بکار می رود که کاری به مسائل پیرامون خود ندارند. 

ار کوگ نکنه قهقه بیجا، کی دونه کوگ کیه کرده جا؟

"اگر کبک قهقه بیجا نکند، چه کسی میداند که کجا جای گرفته است"؟ در مورد افرادی به کار میرود که با طرح مسائلشان باعث افشای راز و رمز خود می شوند و به اصطلاح عسس مرا بگیر راه می اندازند. 


ار لیشم، گوشت میشم.

"اگر زشت هستم، گوشت میش هستم". یعنی ماهیتم خوب است، هر چند که ظاهرم بد باشد. اصل هم ماهیت هر چیز است. 


ار نبو امری ز حق، نیفته بلگی ز درخت.

"اگر امر حضرت حق نباشد، برگی از درخت نمی افتد". این مثل بیانگر آن است که هیچ امری در جهان حادث نمیشود، مگر به خواست خداوند یکتا. 


ار نخردیم نون گندم، اما دیدیم دست مردم.

"اگر نخوردیم نان گندم، اما دیدم دست مردم". یعنی اگر خودمان کاری را تجربه نکرده ایم، ولی با توجه به تجربیات دیگران با آن آشنایی داریم. 

اسب پیش کشینه که دندوناس نیشمارن.

"دندانهای اسب پیشکشی را که نمی شمارند". این ضرب المثل بیانگر آن است که اگر هدیه و پیشکش را به کسی بدهند، نباید در صدد ایراد گرفتن از آن برآید. 


افتو زی همو چو که دُز دلس خواست.

"آفتاب همان جایی تابید که دلخواه دزد بود". فراهم شدن شرایط برای فرد خطاکار، کمال آرزوی اوست. 


الس کار پدره، که مادر رهگذره.

"اصل کار پدره، که مادر رهگذره". این ضرب المثل "اصل" و "ریشه" انتقال صفات را، "پدر" میداند. اصلی که نظام قبیله ای پدر سالار بر آن متکی است. 


امساله نه هر ساله.

"امسال، مثل هر سال نیست".  

اورشم که خوار ابو، پیوند هر و گا ابو.

"ابریشم که خوار و بی ارزش میشود، به خر و گاو آویزان میشود". هر گاه ارزش واقعی چیزی درک نشود، مورد بی اعتنایی قرار میگیرد. 


او سرد رهدم سر دستس.

"آب سرد روی دستش ریختم". در مقام نا امید کردن افراد به کار می رود. در فارسی: آب پاکی روی دست کسی ریختن. 


اولاد کابهلی، چنسون و پانالن، چنسون ز پهلی.

"اولاد کابهلی (کاکا بهلول)، تعدادیشان از پا می نالند، تعدادیشان از پهلو". در مورد افراد خانواده یا فامیلی به کار میرود که هر یک از دردی و بیماریی شکوه داشته باشند. 

 

ایبیزیس و ایبینیس.

"الکش می کنی و آنرا می بینی". یعنی پس از تجربه کردن به حرف من خواهی رسید. 


ایما که سالنه پائیدیم، ماهنم پائیم.

"ما که سال را پائیدیم، ماه را هم می پائیم". ما که در انتظار انجام کاری، سالی را به انتظار نشسته و صبر کرده ایم ماهی دیگر را هم منتظر می مانیم. 


ای نونی مو مهمونم، یو چو و یو همبونم.

"اگر نمی دانی من مهمانم، این چوب و این هم انبانم". یعنی از لوازم و بار و بنه ام بدان که من مهمان هستم. یعنی میتوان از آثار و شواهد چیزی پی به نیات و اهداف بوجود آورنده آن برد. 


ای هوسه، یه دفه بسه.

"اگر هوسه، یکدفعه بسه". اگر از روی هوی و هوس کاری صورت بگیرد، همان یکبار کافی است. 

باد بسکه خوهه، بادبزن هم اوفته گلس.

"باد از بس خوب است، بادبزن هم همراهیش می کند". در خصوص حمایت فردی شرور و ناباب از فردی شرورتر و نابابتر بکار می رود. 


بالا جام نی، دو من نی نشینم.

"بالا جایم نیست، پائین (هم) نمی نشینم". اینکه اگر نتوانم بالا بنشینم، پائین هم نخواهم نشست. 


بجور جاته، بنه پاته.

"(اول) جایت را پیدا کن، (سپس) پایت را بگذار". این ضرب المثل در مورد افرادی بکار میرود که دست به کارهای نسنجیده ای می زنند. بیشتر در زمینه دقت کردن در امر ازدواج بکار میرود. 


بچه یا واریش بووس بجهمه یا ترنه دا.

"بچه یا باید از ریش پدر حساب ببرد یا از گیس مادر". این ضرب المثل در زمینه تربیت کودکان است، و بیانگر این نکته است که به هر حال کودک باید حرف شنوی از یکی از والدین داشته باشد، تا در تربیت او خللی وارد نشود. 

بد الس وفا نکرد، الس دار خطا نکرد.

"بد اصل وفا نکرد، اصل دار خطا نکرد". این ضرب المثل در مورد تأثیر اصالت خانوادگی افراد در عدم انجام کارهای خلاف بکار میرود. یعنی افراد با اصالت خطا نمی کنند و افراد بد اصالت نیز وفا نخواهند کرد. 


برد سر جا خوس سنگینه.

"سنگ سر جایش سنگین است". کنایه از اینکه افراد در مقام واقعی خود، دارای وقار و ارزش می باشند. 


برد گهپ نشونه نزیدنه. 

"سنگ بزرگ نشانه نزدن است". 

این مثل بیانگر آن است که دادن وعده های غیر معقول و اغراق آمیز به معنای عملی نشدن آنهاست. 


بردیم به آسماری، دست زدینم نی ورداری.

"مرا بردی (تا کوه) آسماری، دست از دنبال کردنم برنمیداری". در مورد کینه توزی برخی از افراد بکار میرود، که بیش از حد انتقامجویی می کنند.

(آسماری نام کوهی است به ارتفاع تقریبی ۲۰۰۰ متر در جنوب شرقی مسجد سلیمان.( 


برزگر که وامهنه، داس کل و تیز اکنه.

"برزگر که خسته می شود، داس را کند و تیز می کند". (داس را مقصر می داند) در مورد بهانه جویی و دلیل تراشی بی مورد بکار میرود. 


برو یه جا که بخوننت، نه چو وردارن بروننت.

"برو جایی که بخوانندت (پذیرایت باشند) نه (جایی که) چوب بردارند و برانندت (بیرونت کنند)". یعنی برو جایی که حرمتت را بجا آورند، نه مورد بی اعتنایی قرار گیری. 

 

بره نر و کله نی خوسه.

"بره نر در آغل نمی خوابد". این ضرب المثل در مورد اهمیت داشتن فرزندان پسر بکار میرود و بیانگر آن است که به هر حال آنان به کاری مشغول شده و در خانه نمی مانند. 


بز که اجل گهرس، نونا شونه خوره.

"بزی که اجلش برسد، نانهای چوپان را می خورد". انجام کارهای غیر منطقی، موجب هلاکت خواهد شد. 


بو دام ز دالوم ایا.

"بوی مادرم از مادربزرگم می آید". این ضرب المثل به نقش توارث در انتقال صفات و خصایص اشاره دارد. 

چونکه گل رفت و گلستان شد خراب بوی گل را از چه جوییم از گلاب. 


بونده بد سر درخت بد انشینه.

"پرنده بد، بر روی درخت بد می نشیند". در فارسی: کند همجنس با همجنس با پرواز. 

بونه و دل، جنگ کردن آسون.

"بهانه به دل، جنگ کردن آسان". یعنی چنانچه بهانه ای در دل وجود داشته باشد، به دنبال آن جنگ کردن و ایجاد بحران و درگیری آسان خواهد بود. 


بنگشته بردن باغ بهشت، گهد ولات ولات.

"گنجشک را بردند به باغ بهشت، گفت: ولایت ولایت (وطن)". این ضرب المثل علاقه به وطن را بیان می کند، هر چند که نسبت به دیگر مناطق موقعیت بهتر و برتری نداشته باشد. 


به بنگشت گهدن سوکی یا سنگین؟ گهد: سوک، سنگینیم دس خمه.

"به گنجشک گفتند: سبکی یا سنگین؟ گفت: سبک، سنگینم دست خودم هست". بیانگر این نکته است که حفظ وقار و ارزش افراد به اراده و عملکرد خودشان بستگی دارد. 


به توشمال گهدن ساز بزه، گو تنگه پام خاره.

"به نوازنده گفتند: ساز بزن. گفت: کف پایم میخارد". این ضرب المثل زمانی به کار میرود که کسی جهت عدم انجام کاری بهانه جویی کند. 

به خرس گهدن، حرف بزن، گهد: پمبلاپف.

"به خرس گفتند حرف بزن. گفت: پملاپف". به افرادی که قادر به بیان سنجیده و متین مطالبشان نیستند، اطلاق می شود. 


به شیطون گهدن خدا بوته بیامرزه، گهد چی که نیبو.

"به شیطان گفتند خدا پدرت را بیامرزد. گفت: چیزی که نمی شود". درباره افرادی به کار میرود که کمتر امیدی به هدایت و آمرزش آنان می رود. 

به کور گهدن چه اخی؟ گهد دو تیه روشن.


"به کور گفتند چه میخوانی؟ گفت: دو چشم روشن". این ضرب المثل در بیان آرزوهای بدیهی بکار می رود. 

 

به میش اگو بجه، به گرگ اگو بگهرس.

"به میش می گوید: بدو، به گرگ می گوید: بگیرش". در مورد افرادی به کار میرود که دو دوزه بازی می کنند و به اصطلاح هم رفیق دزدند، هم شریک قافله. 


بهودارو بی بهو، هی ایکنن بهو، بهو.

"پدر دار و بی پدر، هی فریاد می زنند: پدر، پدر". نظیر: دارا و ندار، هر دو می نالند. 


بهیگ ز هونه بو تی نداشت، گهدن من ره قلاتیسه درورد.

"عروس از خانه پدر چشم نداشت. گفتند: بین راه کلاغ چشمش را در آورد". این ضرب المثل در مورد افرادی به کار میرود که با دلایل واهی سعی در پنهان 

کردن نقایص دارند.. 

 

بهیگ که بونه و دله، اگه خروس پام تلنی.

"عروس که بهانه به دل دارد، می گوید خروس پایم را له کرد". در مقام بهانه در دل داشتن و دنبال دست آویز بودن برای بروز آن بکار می رود. 


بهیگ وقتی گشنس ابو، آش عروسیس یا یادس.

"عروس وقتی گرسنه اش می شود، آش عروسی اش یادش می آید". کنایه از این است که انسان در سختی ها، یاد ایام خوش گذشته می افتد. 


بهیگه و هونه بیوزما، بعداً بفشنس که.

"عروس را در خانه آزمایش کن، سپس او را به کوه بفرست". پس از حصول اطمینان از توانایی و استعداد افراد باید آنان را به کار گمارد.


بید ای تهله، سایه س شرینه.

"بید اگر (خودش) تلخ است، سایه اش شیرین است". این ضرب المثل بیانگر آن است که باید در مقام قضاوت به خصوصیات نیک و بد هر دو توجه داشت.



یه حیا دار هَیْ حیا اِیْکه یه بِیْ حیا گو وَروم تَرسه

کسی که از آبروی خود حیا می کند و چیزی نمی گوید ، اون که بی حیا است فکر می کند که از او می ترسد .



خدا سر وُ زِیرِن سیْ یَک آفری 

خداوند همه ی جفتها رو برای هم آفریده است 


گُوَر وا گاه بِرِه دور وا دابره 

گوساله به گاو یعنی مادر می ره یعنی شبیه مادرش می شود و دختر هم شبیه مادرش می شود .  

 

هو که نِت وا گِریوِه اِخِت نه هُو که نِت وا خنده 

اونی که اشک تو را در می آورد تو را دوست دارد ولی اون که تو را می خنداند تو را دوست ندارد و دشمن تو است 


نَنیَر وِ رَنگِ زردُم مُو گُودیمِ زیرِ بَردُم 

به قیافه من نگاه نکن که ساکتم من عقرب زیر سنگ هستم .


هَرْ چی لِر ایگه وِ داغ دِل ایگه 

هر حرفی را که لر می گوید از داغ دل می گوید 


اِخومِت که اِیگُومِتْ

من تو را دوست دارم که راهنماییت می کنم 


یه بار بِگُو نه 9 ماه شَمْ نَکَشْ

یک بار بگو نه و یک عمر پشیمان نباش


بّزِنْ وِ لینگِ خوش زِنن دار میشِنَمْ وِ لینگِ خوش 

صحو امروزه که دیروز تی وه رهس بیدی

برگردان فارسی: فردا همان امروزی است که دیروز منتظرش بودی 

بختیاری ها این ضرب المثل را برای بیان اهمیت زمان به کار می برند. این ضرب المثل بیشتر افرادی را خطاب قرار می دهد که برای انجام کاری امروز و فردا می کنند و کنایه از این است که شخصی زمان را به بطالت سپری نکند.


گئره زه پیری گله ای نیبوه

برگردان فارسی: سگی که پیر شد دیگه نمی تونه یاد بگیره گله رو همراهی کنه

این ضرب المثل بیشتر در میان مردم میوند به کار می رود و اهمیت آموزش در دوران کودکی و جوانی را گوش زد می کند. بختیاری ها این ضرب المثل را هنگامی به کار می برند که شخصی مشغول یادگیری کاری باشد که از او گذشته و نمی تواند آن عمل را یاد بگیرد و در صورت فراگیری نیز برای آن شخص کاربری زیادی نمی تواند داشته باشد.


گگته روز تنگ بشناس، دشمنته روز خوش

برگردان فارسی: دوست رو توی سختی بشناس، دشمن توی شادی هات

بختیاری ها این ضرب المثل در مورد شناختن افراد به کار می برند. و کنایه از این است که در روز سختی و هنگام رویارویی با مشکلات کسی که به داد فرد می رسد همان دوست است و کسی که از شادی فرد ناراحت می شود دشمن اوست. 


زه پیش خوش و زه پشت تش

برگردان فارسی: رودرو خودشیرینی می کنه و پشت سر بدگویی

بختیاری ها این ضرب المثل را بیشتر در مورد افراد دورو و خائن به کار می برند و منظور این که شخص مورد نظر هنگامی که رودروی انسان قرار می گیرد پروع به چاپلوسی و خودشیرینی می کند و هنگامی که چشم انسان را دور می بیند شروع به بد گویی و غیبت می کند.




نکاری که نکاری

نکاری که نکاری که نکاری .....

خان بسی شوم رهد ور هونه یکی زه رییتونس (reyatones) . رییت هم که بسی شوم او نیشک nishk)) ( عدس ) داشت ، سرفهنه کشید و دس به سینه او نیشک نهاد تی خان .

خان که ته ایسه او نیشک نید بی یه لولو کرد دید تومس خیلی خوه گود که هی اسمسس چیده ؛ رییت گود آقا اسمسس او نیشکه . گود چطور وا بخوریس گود : ایما که دنو نداریم تلیت ایکنیم منس و اخوریم . خان هم تلیت کرد و مشغول خوردن وید ......

کاسه اول که تموم کرد گود ایر زه ای او نیشک داری زنو هم وار سیم . یه کاسه گهپ دئره اورد و خان مشغول خوردن وید ....

خان وا خوس گود چنی تومس خوه بل ونرم ( ببینم )  امسال چنی نیشک گیرم ایا . وه رییت گود : امسال چنی زه رییتو نیشک کاشتن ، جواوس داد که خیلی نکاشتنه ، هی مو تهنا یه تیکه کاشتم وی .... 

خان که کاسه دینینه هم تموم کرد بی  ، جا داد ور او نیشک هر چه ترس زس خورد و پوز نهاد ور باقیس تا ته ورشنیدس (voreshnides) ( سر کشید ) و ری کرد و رییت خدا زده و گود : زه ایسه وا دینا وه همه رییتو ایوی غئر زه نیشک چیه نکارین .......

خان ورساد و رهد ور هونس که بخوفته ...... نصف شو دیر زه جو یه دل پیچه یرد ، تا خونه جمع و جور کرد و جس ور در کار زه کار گدشت وی و خان خونه خراو کرد ..... سر ته درد نارم تا خود صو خان حالس وا سر جا نود و ره ولس نکرد . صو زی فرشناد وه دین رییتکه اود :

گود بس : در هونت زنس وه خره اینکه که دیشه دادی وم اسمس چه وید . گود : خان اسمس او نیشک وی . خان گود ، سرامال رده دیشه هوشم وه جا نوید : ده نیشک نکاری که نکاری که نکاری ........


 

خره خاستن وه میلس دس نهاد وا گریوه گود ایسه یا او نی یا هیمه 

برگردان فارسی: خر رو دعوت کردند، شروع کرد به گریه کردن و گفت حالا یا آب کمه یا هیزم

بختیاری ها این ضرب المثل را بیشتر در مورد افرادی به کار می برند که از آنها فقط برای انجام کارها استفاده می شود و بس. این ضرب المثل کنایه از بی اهمیت بودن حضور شخص در یک مجلس است و اینکه شخصی را سیاهی لشکر و حمال جلوه می دهد.  


گامیش کردیه وکیل کهدون

برگردان فارسی: گاومیش را مسئول کاهدون کردی 

معادل: گوشت را به دست گربه دادن

این ضرب المثل را بیشتر در هنگامی به کار می برند که شخصی زمام کار را به افراد طمع کار و سود جو  بسپارد. همچنین این ضرب المثل کنایه از نالایق بودن شخص مسول است.

 

مونه تونه زس درآوردیه که هه روزمونه

           


مونه تونه زس درآوردیه 

 

ایگو خرس و روا قرار نهادن وا یک بسازن و جیجوسونه وا یک گهپ کنن ؛  پش دراوردن ( قرعه کشی کردند )  و زه جور اود که خرس روه وه شکال چی واره سی هردسو ، روا هم زه سیلا  ( لونه ) وه در نکنه و بچونه گهپ کنه .

روز اول خرس ورسا ( بلند شد ) ره وه شکال ، روا هم زی ورسا جیجونکنه او و چینه کرد و خلاصه تا خود شومی ( غروب ) رهنه پید ( چشم به راه ماند ) . شومی دی خرس انی دس پتی ( دست خالی ) ایاهه . زس پرسی په منی امرو هیچی نزی . گود : ولله یه شکال هم کردم شیس کنی (کنایه از  به درد نخوردن ) کچیر وی خومه هم سیر نکرد ...... روا هم وا خوس گود اوی نداره حیما ( حتما ) صو که ره وه شکال تلافی امروز ایکنه .

صو زی دوارته خرس زه سیلا کرد وه در ره وه دین شکال روا هم در سیلانه پید ( نگهبانی داد ) تا خود شومی . شومی که رسی دید خرس زنو ( دوباره ) دس پتی ایا . رو ور نهاس گود تاته ( عمو ) خرس په منی هم هیچی نوردیه . گود هی خدا خیر وده وت سی خوت منی وه سیلا مونه ذلیل دونی رم ور کوجه ( کجا رفتم ) . گود مر ( مگر ) چه ویده . گود : او سره سرهنه ( خط بالای کوه ) اوینی یه بزی هی هوچه زیدم لاشس سنیی ( سنگین ) وید وام نیوه ، مو هم هرچه ترسم زس خوردم و وسم وا ره اودم .........

یکه دو رو ( روز ) زیجور گودشت . روا گشنی خیلی فشار اورد ورس . وا خوس گود ایر زه لونه وه کنم وه در خو الان جودار ایا همه جیجونکنه ایخوره ایر هم بمونم خو شومی خرس دس پتی ایا وادینا ( برمیگرده ) هم خوم زه گشنی ایمیرم . یه فکر کرد و تیانه نهاد وریک ، یکی زه جیجونه خرس خورد .....

شومی که خرس مطابق هر رو ( روز ) دس پتی اود ، روا زید وا کپو ( سر ).... بوه بوه بوه ره وا پیش . خرس اود یردس گود گگه په چت ویده . روا گود : گوشنی ( گرسنگی ) فشار اورد ورم مو هم زه سیلا کردم وه در یه زهر ماری وخورم همیکه ( هنگامی که ) اودم وا دینا دیدم گری (گرگ) اوده یکی زه جیجونکه خورده . خرس گو زه اینا مو یا زه اینا تو . روا هم زه ته دل آخی کشی گو تاته زه اینا تو اما چه فرق ایکنه اینا تو هم مثل بچونه خومن . خرس هم گود سرت سلامت ، غصه مخور زه جیجونه مو یکیسو منه ای یکینه که هم گهپ کنم زیاده ........

خلاصه چند رو زه ای منه گدشت خرس اصلا عار ورس نوست (عبرت نگرفت) . هر روز شومی که ایوه هیچی بسی روا نیورد . یه رو شومی که دوارته خرس دس پتی اود روا وا خوس گود دردم بزنه منه جونت تا سیت نوم  . صو که خرس کرد ور در ره ای تیله درینه هم نهاد ور زمین و تا جا داشت زس خورد ......

شومی ره نشست ور در سیلا دی خرس انی زه دیر هن هن ( هرک و هرک ) سره اشونه و ایا ( کنایه از شادی و سر مستی ) روا هم یه شوه روه ( دنگ و فنگ ) درآورد غش کرد ور سر دس خرس . خرس هم تیکه باد شن ورس و او رخت ورس وه خیال خوس روانه اورد وا هوش . گود په هم چت ویده ؟ گود وه رولمــی ( مویه کردن برای فرزند  ) خرس که دی فهمس وی یکی زه جیجو مرده ، گود مر هم گریگ اوده یکی زه جیجو خورده ؟ گود : سر سلامت هره ( بله ) . خرس که منسی وه کردیه ورس گود زه اینا مو یا زه اینا تو :

" گود : هی خدا خئر وت وده مونه تونه زس دراوردی که هی روزمونه "

 


دو ضرب المثل بختیاری

                                             

وه ناز ایا وه نیز ایره ، بهار ایا پییز ایره 


برگردان فارسی : با صد منت و ناز میاد با ترشرویی و گریه میره ، هنگام بهار میاد و با شروع شدن پاییز می ره 

بختیاری ها این ضرب المثل بیشتر برای سرزنش نوعروسان به کاربرد می برند !!! در برخی موارد در مورد سایر افراد نیز کاربرد دارد . این ضرب المثل کنایه از بی اعتبار بودن قهر و آشتی شخص مقابل است و همچنین وی را رفیق روزهای خوش می داند .( در بین عشایر از بهار تا پاییز فصلی است که گله ها نیاز به علوفه ندارند و  دردسر های زندگی عشایری کمتر است ). 


بهی همی که گشنس ایبو آش عروسیس ایا وه یادس  


برگردان فارسی : عروس گشنش که میشه یاد آش عروسیش میوفته

این ضرب المثل نیز بیشتر برای تازه عروس به کار می رود و البته مورد سایر افراد نیز کاربد فراوان دارد و کنایه از این است که شخص هنگام مواجهه با سختی ها یاد روزهای خوش می افتد . 





قصاو وا آهنگری چه



قصاو وا آهنگری چه


ایگون یه قاطر شله زه پیری و مریضی من ور جا مالا ؛ خلاصه یه دو سه روز شل وه شل دئر جاوارگه چرد. یه رو سیل کرد دید "یه گریه" ( یک گرگ ) انی زه دیر ایا سیس . وا خوس گود مو خو نترم " وه جهم " ( فرار کنم ) .... دیدی " چطئر " ( چطور ) بیکس میر ویدم وه ای بیابو . منه همی فکرا وید که گری رسی ورس " قپ آورد " ( دهان باز کرد ) که بخورس .

گود : تاته گری یه تیکه " امو وده " ( مهلت بده ) کار وات دارم .

 گری گو : چته ؟

 گود :  مو خو شلم هیچیم نترم وکنم اخیرسم خوت هرجور که ملته ایخوریم . اما یه قصه دارم زم گوش کو .

گری گود : زیتری بو که انیم زه گوشنی ایمیرم . 

گود : مو زه خان پیلدار ویدم . و خیلی دوسم داشت " نالامه " ( نعل ) زه طلا درس کرد . ایسه که منم ورجا مال یادسو رهد و نالاکنه ندروردن . ایسه هم دی مو خه ایر تو هم نخوریم امرو صو زه گوشنی ایمیرم اما بی ای نالانه درار و بفروشسو و یه سروسامونه بده وه خوت .

گری وا خوس گود : " دیر زه ره نیگو " ( بی راه نمی گوید ) بل نالاسه درارم اوسه بخورمس . خلاصه گود وه قاطر چطوری نالانه درام .

گود: ما پهام بلن ایکنم تو وا دنونات میخانه بکش و درارسو .

گری که خام وید خواست وا دنوناس میخ ناله بکشه که قاطر وا " لغت " ( لگد ) زد ور منه پوزس و همه دنوناسه رخت منه دیونس و خلاصه گرینه سم کو کرد .

گری هم وه یه " جون جخکنه " ( بسختی ) خوسه زه زیر چنگ قاطر درآورد و جس .....

منه ره روا دیدس گود : تاته گری په چته یه تیکه بمو ونم کی چون کرد ورت ! 

گری هم حال قضینه گود وس .

روا گود : تاته یه چیه ایگوم اما بدت نا    "  آخه قصاو وا آهنگری چه  "


ریشه دو ضرب المثل بختیاری

چی زر بو مرد منی وه گردنم

در ریشه یابی این ضرب المثل آورده اند در گذشته نا معلوم هنگامی که مردی فوت می کرد ورثه او مجبور بودند برای به خاکسپاری جنازه مالیات سنگینی به حاکم پرداخت کنند که در زبان بختیاری  به " زر بو مرد " معروف بود . د ر این بین پدر یکی از فقرا فوت می کند و وی به دلیل تنگدستی قادر به پرداخت مالیات دفن نبود . لذا جنازه را بر دوش کشید و هر کجا می رفت مجبور بود جنازه را با خود حمل کند و .......

این ضرب المثل در بین بختیاری های منطقه میوند متداول است و هنگامی کاربرد دارد که مجبور به تحمل شخص دیگری علیرغم میل باطنی خود باشند البته در برخی موارد در مورد تحمل اجباری چیزهای دیگر از قبیل بخت و اقبال ، وضع زندگی و .... نیز کاربرد دارد 


 مر زر می لینگو زم ایخوی 

ریشه این ضرب المثل را نیز به همان دوره نسبت می دهند و آورده اند که حاکم علاوه بر " زر بو مرد " مالیات دیگری نیز از مردم طلب می کرد که به " زر می لینگو " معروف بود . این مالیات هنگامی که جوانی قصد ازدواج داشت از وی طلب می شد و تا مالیات مربوطه را پرداخت نمی کرد از ازدواج وی جلوگیری می کردند.

این ضرب المثل نیز بیشتر در زمانی کاربرد دارد که شخص علیرغم میل باطنی اش از کاری منع می شود و برای وی بهانه تراشی می کنند . همچنین هنگامی که به کسی زور گویی    می شود نیز این ضرب المثل را بکار می برد.


یک شعر از مرحوم بهمن علادین معروف به مسعود بختیاری

مُو تیام تَش ایزَنِه سی دیدن تو

چشمای من آتش می زنن برای دیدن تو 

زِنده مَندُم به خدا با دیدن تو

زنده مانده ام به خدا با دیدن تو 


چه خووه بیای زِ رَه وا با سِفیده

چقدر خوب می شود تو با سپده دم بیای


ایزَنِه افتَو وا با رَسیدنِِ تو

آفتاب سر می زند با رسیدن تو 


وای دیمَه …  وای دیمَه ! ایخُوم دُونگُل یِکیمَه

وای هیزم .... وای هیزم ! من یکی یکدانه ام را می خواهم 


نه تَرُم بَنگِت کُنُم … نه خُوت ایایی

نه می توانم صدایت بزنم ... نه خودت می آیی 


حالا باور ایکُنُم …  که بی وفایی

حالا باور می کنم ... که تو بی وفای 


آخه تا کِی چینُو با تِهنا بِمَهنیم

آخه من تا کی باید تنها بمانم 


نَدونُم چه دیدیِه  … زِ ای جدائی ؟؟؟

نمی دانم چه چیزی دیده ای از این جدایی ؟ ؟ ؟

 

چَن تَرُم بَنگِت کُنُم ؟ خوت دی وُری بِیَاو

آخه من چقدر می توانم تو را صدا بزنم ؟ خودت پاشو بیا 


آخه تا کِی دیر زِ یک … چی مَه و افتَو

آخه تا کی باید از هم دور باشیم ؟ مثل ماه و آفتاب 



 چه خو وِه اُوِیدِنِت اگر بیایی !!!

چقدر خوب است آمدنت اگر بیایی !!!


توشمالون کار ایکُنِن  … هَف روز و هَف شَو …

ساز و دوهل ساز می زنند ... هفت شب و هفت روز



منبع : 

کتاوخونه اینترنتی لور                

 کتاب خانه انترنتی لُر


کنایه ها و ضرب المثل های فارسی درباره پول و ثروت و اقتصاد

آب از دستش نمی‌چکه.»

««از تو حرکت، از خدا برکت.»

«از شما عباسی، از ما رقاصی.»

«اگه هفت تا دختر کور داشته باشه، یک‌ساعته شوهر میده.»

«بار کج به منزل نمی‌رسد.»

«به عمل کار برآید به سخن‌دانی نیست» سعدی

«آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم. یار در خانه و ما گرد جهان می‌گردیم.»

«آب را گل‌آلود می‌کنه که ماهی بگیره.»

«آب را باید از سرچشمه بست.»

«آب که یه جا بمونه، می‌گنده.»

«

«آدم خوش معامله، شریک مال مردمه.»

«آدم دست‌پاچه، کار را دوبار می‌کنه.»

«

«آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با دوستان مروت، با دشمنان مدارا.» حافظ

«آسوده کسی که خر نداره// از کاه و جوش خبر نداره.»


· «برو فکر نون باش که خربزه آبه.»

· «بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم کرده.»

· «به مرگ میگیره تا به تب راضی بشه.»

· «تا تنور گرمه نونو بچسبون.»

یک ده آباد به از صد شهر خراب.»·

«سرکه مفت از عسل شیرینتره.»

· «مُشک آن است که خود ببوید؛ نه آن که عطار بگوید.»

· «مفت باشه؛ کوفت باشه.»

ملا نصرالدین صنار می‌گرفت سگ اخته می‌کرد یکعباسی می‌داد می‌رفت حموم.»·


«نابرده رنج گنج میسر نمیشود// مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد» سعدی


· «هزار تا دختر کورو یکروزه شوهر میده.»


· «هیچ ارزونی بیعلت نیست.» هیچ گرونی بی جکمت نیست

· «هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد.»

· «جیبش تار عنکبوت بسته.»


· « «هیچکس نمیگه ماست من ترشه.»

· «یهدست صدا نداره.»

· «یهنه بگو، نهماه رو دل نکش.»


· «یهسال بخور نون و تره صدسال بخور نون و کره.»

· «یهسوزن به مردم بزن و یهجوالدوز به خودت.»








+

ضرب المثل های جالب انگلیسی با ترجمه

ضرب‌المثل‌های انگلیسی به همراه معادل فارسی

"A poor workman blames his tools."

ترجمه: «کارگر بی‌مهارت، ابزار کارش را مقصر می‌داند.» 

o متراف فارسی: «عروس نمی‌توانست برقصد، می‌گفت زمین ناهموار است.» 

"A bird in the hand is worth two in the bush."

ترجمه«یک پرنده‌ در دست، بهتر از دوتا روی درخت است.» 

o مترادف فارسی: «سرکه نقد به از حلوای نسیه.» 

"Absence makes the heart grow fonder."

ترجمه: «دوری باعث علاقمندی می شود.» 

o مترادف فارسی: «دوری و دوستی.» 

"A cat may look at a king."

ترجمه: «شاید که گربه به شاهی نظر کند.» 

o مترادف فارسی: «به اسب شاه گفته یابو.» 

"A chain is no stronger than its weakest link."

ترجمه: «استحکام زنجیر به اندازه ضعیف‌ترین حلقه آن است.» ویلیام شکسپیر در نمایش‌نامه ژولیوس سزار 

"A coward dies a thousand times before his death. The valiant never taste of death but once."

ترجمه: «ترسو هزاربار پیش از مرگ می‌میرد. آدم نترس فقط یکبار مزه مرگ را می‌چشد.» 

o مترادف فارسی: «ترس برادر مرگ است.» 

o مترادف فارسی: «ترسو مرد!» 

"A creaking door hangs longest." and "A creaking gate hangs long."

ترجمه: «دری که غژغژ می‌کند عمرش بیشتر است.» 

"Actions speak louder than words."

ترجمه: «صدای عمل رساتر از حرف است.» 

o مترادف فارسی: «به عمل کار برآید به سخندانی نیست.» 

"Advice when most needed is least heeded."

ترجمه: «هرجا که پند و اندرز لازم آید، کمتر گوش شنوا است» 

"A fool and his money are easily parted."

ترجمه: «احمق و پولش به راحتی از هم جداشدنی هستند» 

مشابه فارسی:"تا ابله در جهانه، مفلس در نمیماند"

"A fox smells its own lair first." and " A fox smells its own stink first."

ترجمه: «روباه بوی گندش را زودتر از دیگران استشمام می‌کند» 

o مترادف فارسی: «چوب را که بلند کنی، گربه دزده فرار می‌کند» 

"A friend in need is a friend indeed."

ترجمه: «به هنگام نیاز، دوست واقعی شناخته می‌شود.» 

o مترادف فارسی: «دوست آن باشد که گیرد دست دوست// در پریشان‌حالی و درماندگی» 

"After a storm comes a calm."

ترجمه: «پس از طوفان، آرامش گسترده می‌گردد.» 

o مشابه فارسی: «بعد از خشم پشیمانی است» 

"After dinner sit a while, after supper walk a mile."

ترجمه: «بعد از نهار کمی استراحت کنید، بعد از شام یک کیلومتر راه بروید.» 

"A good beginning makes a good ending."

ترجمه: «یک شروع خوب، پایان خوبی در پی دارد.» 

o خلاف فارسی: «خشت اول چون نهد معمار کج// تا ثریا می رود دیوار کج» مولوی 

"A good man in an evil society seems the greatest villain of all."

ترجمه: «انسان نیک در جمع اشرار، شریرترین آن‌ها به نظر می‌رسد.» 

"A good surgeon has an eagle's eye, a lion's heart, and a lady's hand."

ترجمه: «یک جراح خوب دارای چشمی همانند عقاب، دلی مثل شیر و دستی زنانه است.» 

"A guilty conscience needs no accuser."

ترجمه: «یک وجدان گناه‌کار به سرزنش دیگران محتاج نیست» 

"A jack of all trades is master of none."

ترجمه: «کسی که همه‌کار انجام می‌دهد استاد هیچ‌کاری نیست.» 

o مترادف فارسی: « همه‌کاره و هیچ‌کاره.» 

"A lie has no legs."

ترجمه: «دروغ پا ندارد.» 

o مترادف فارسی: «دروغگو تا در خانه‌اش.» 

"A lie can be halfway around the world before the truth gets its boots on."

ترجمه: «حقیقت تا چکمه‌هایش را بپوشد، دروغ نیمی از جهان را دور زده است.» منسوب به وینستون چرچیل 

"A little knowledge is a dangerous thing."

ترجمه: «دانش ناقص خطرناک است.» 

o مترادف فارسی: «نیم‌طبیب خطر جان، نیم‌فقیه خطر ایمان» 

o تمثیل: «دوکس دشمن ملک و دینند یکی پادشاه بی حلم و دیگری زاهد بی علم» سعدی 

o تمثیل: «آن‌که نداند رقمی بهر نام// به ز فقیهی که بود ناتمام» امیر خسرو 

"A merry heart makes a long life."

ترجمه: «دل‌شاد بودن، عمر انسان را طولانی می‌کند.» 

A miss by an inch is a miss by a mile.

ترجمه: «لغزش در عمل چه یک اینچ، چه یک مایل.» 

o مترادف فارسی: «آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب» 

"A penny saved is a penny earned." منسوب به فرانکلین

ترجمه: «هر پول سیاهی که پس‌انداز شود، سودی است که کسب شده است.» 

o مترادف: «قطره قطره است وانگهی دریا» 

"A person is known by the company he keeps."

ترجمه: «شخص به اطرافیانش شناخته می شود» 

o مترادف فارسی: «تو اول بگو با کیان دوستی// پس‌آنگه بگویم که تو کیستی» سعدی