طنز و خنده دار -اس ام اس و پیام جدید

اس ام اس جدید طنز تسلیت تبریک پیام پیامک

طنز و خنده دار -اس ام اس و پیام جدید

اس ام اس جدید طنز تسلیت تبریک پیام پیامک

انواع مثلها از نظر ساختار

انواع مثلها

1-5. مثلها از نظر ساختار دستوری دو گونه‌اند:

الف) جمله‌ای: باید توجه داشت که هیچ­گاه مثل شکل واژه یا یک ترکیب اضافی یا مصدری ندارد. یک ویژگی مثل جمله یا شبه‌جمله‌ای بودن آن است. مثلهای جمله‌ای شامل‌ یک جمله‌ی ساده یا مرکب است و سه وجه دارد:

وجه اخباری: تر و خشک باهم می‌سوزند (دهخدا)

وجه التزامی: از هر دست بدهی از همان دست پس می‌گیری (دهخدا)

وجه امری: تعارف کم کن و بر مبلغ افزای (امینی)

ب) شبه­جمله‌ای که اغلب بی‌فعل و کوتاه هستند:

دوری و دوستی (دهخدا)

نه شیر شتر نه دیدار عرب (دهخدا)

برخی از مثلهای شبه‌جمله‌ای مثلهای تشبیهی هستند که اغلب با مثل، مانند، چون، انگار و غیره آغاز می‌شود:

مثل شپش لحاف کهنه (دهخدا)

2-5. بیان و لحن مثلها متفاوت است و از این نظر مثل را در سه دسته می‌توان جای داد:

الف) طنزآمیز و لطیفه‌وار: یکی از جنبه‌ها و ویژگی­های مهم مثلهای فارسی جنبه‌های طنزآمیز آن است. شاید یک دلیل‌ ماندگاری برخی از این مثلها جنبه­های قوی طنزآمیز آن­هاست. عواملی چون کاربرد عناصر غیررایج، اشاره به تابوها، ایجاز واختصار، خراب کردن سمبل­ها، بازی­های لفظی، تناقض، اغراق، تعلیل و ده‌ها عامل دیگر بر جنبه‌های طنزآمیز مثل می‌افزاید؛ برای نمونه:

عروس خیلی قشنگ بود، آبله هم درآورد. (بهمنیار)

هفت نفر آینه به دست، فاطمه کچل سرشو می‌بست. (شکورزاده)

شپش توی جیبش چارقاپ می‌اندازد. (بهمنیار)

سوغات لیلی برگ چغندر است. (شکورزاده)

ب) جدّی و معمولی‌

هیچ دویی نیست که سه نشود. (دهخدا)

زبان گنگان، گنگان دانند. (بهمنیار)

پ) مستهجن و رکیک‌

دله از سفره قهر می‌کند، قحبه از رختخواب. (امینی)

3-5. ضرب‌المثل‌ها از نظر رواج و تداول میان مردم دو دسته‌اند:

الف) رایج و پرکاربرد:

قطره‌قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود. (سعدی)

هم خر را می‌خواهد هم خرما را. (دهخدا)

ب) نیمه رایج:

قفل امامزاده، محک حلال‌زاده و حرام‌زاده است. (شکورزاده)

پ) منسوخ:

دیر آسای و درست آسای. (دهخدا)

دیبا کهنه شود لیکن پا تاوه نشود. (دهخدا)

4-5. مثلهای رایج و نیمه‌رایج خود از نظر قدمت بر دو دسته‌اند:

الف) مثلهای قدیم: این‌گونه مثلها خود دو نوع‌اند:

1) آن­هایی که در گذشته کاربرد داشته ولی امروز به­کار نمی‌روند:

تو را دست دادم، آرنج گرفتی. (نقل از ترجمان البلاغه)

خرمن سوخته، سوخته خواهد خرمن. (همان)

2) آن­هایی که تا امروز همچنان کاربرد دارد:

آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم. (بهمنیار)

با همه بله با ما هم بله. (دهخدا)

ب) مثلهای نو

این دسته از مثلها طی چند دهه‌ی اخیر رایج شده است. رواج آن­ها از چند ناحیه است:

1) شاعران: هوا بس ناجوانمردانه سرد است. (اخوان ثالث)

2) سیاستمداران: هرجا ملّت است آن‌جا مجلس است. (مصدّق)

3) مردم عادی: ارتش چرا ندارد. (دهگان)

خالی­بندان در جهان صنعتگرند. (دهگان)

4) ترجمه: انقلاب فرزندانش را می‌خورد. (دهگان)

به جای ماهی دادن ماهیگیری یاد بده. (دهگان)

5-5. از حیث منشا، مثلها به اقسام زیر تقسیم می‌شوند:

الف) فارسی: شامل مثلهای کشورهای فارسی‌زبان:

ایرانی: برگ سبزی است تحفه‌ی درویش. (دهخدا)

افغانی: صلا گر نداری با کلاه خود صلا کن. (هزاره‌ای)

تاجیکی: مهمان عطای خدا، اسبش بلای خدا. (تاجیکی)

ب) محلّی: حمام میری بمال، مسجد میری بنال. (همدانی)

سگ در خانه‌ی صاحبش زوزه داره. (سبزواری)

این نوع امثال خود دو دسته‌اند:

1- مثلهایی که مربوط به همان محل است و در جایی دیگر نظیر ندارد. مثل:

مشته به زور، کتک به هلّه کو. (قمی)

2- مثلهایی که در مناطق دیگر هم کاربرد دارد ولی در آن منطقه یا به گویش محلی و یا با واژگان خاص آن منطقه استفاده می‌شود مثل:مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد (سورمقی)

پ) ترجمه‌ای: که اغلب ترجمه‌ی امثال ملل دیگر است که در فارسی رایج شده است:

احتیاج مادر اختراع است. (دهگان)

همه‌ی راهها به رم ختم می‌شود. (دهگان)

الوعده وفا.(دهخدا)

5-6. از نظر داشتن ریشه و مأخذ مثلها دو گونه‌اند: بدون ریشه و ریشه‌دار.

الف) بدون ریشه: این‌گونه مثلها به خودی خود و بی‌دانستن پیشینه یا سابقه‌ای قابل فهم‌ هستند:

روباه زنده از شیر مرده باج می‌گیرد. (شکورزاده)

تا مار راست نشود به سوراخ نمی‌رود. (بهمنیار)

ب) ریشه‌دار: این‌گونه مثلها براساس یک حادثه‌ی تاریخی، داستان، افسانه‌ی مشهور یا عقیده‌ای‌ خرافی ساخته می‌شود و ممکن است ریشه‌ی آن یکی از گونه‌های زیر باشد:

1- ریشه‌های داستانی:

برخی از داستان­های امثال را مردم خود ساخته‌اند؛ مثل: «همین آش و همین کاسه» که‌ داستان آن چنین است:

یکی از استانداران ظالم و زورگوی نادرشاه از مردم مالیات دوچندان می­گیرد. مردم که به‌ تنگ
آمده­اند، به نادر شکایت می­برند. نادر از استاندار می­خواهد حال مردم را رعایت کند. استاندار چند روزی به فرمان شاه عمل می‌کند و دوباره روش پیشین را ادامه می‌دهد. نادر دستور می‌دهد استاندار ظالم را نزد او بیاورند. علاوه‌بر آن دستور می­دهد استانداران دیگر را نیز حاضر کنند و چند دیگ آش بپزند،سپس استاندار ظالم را قطعه‌قطعه میکند و در دیگ‌ می­افکند. به هر استاندار کاسه­ای آش می­دهد و آنان را مجبور می­کند که از آن بخورند. در پایان رو به استانداران می‌گوید: «هرکس به مردم ظلم کند، همین آش و همین کاسه!»

ممکن است مثل به تمثیلی معروف یا داستانی از متون ادبی اشاره داشته باشد؛ مثل:

تو نیکی می‌کن و در دجله انداز (قابوسنامه باب ششم، ص 30)؛ کار نیکو کردن از پر کردن‌ است (داستان بهرام گور و کنیز او در هفت­پیکر؛ص 107)؛ سحرخیز باش تا کامروا شوی (داستان‌ بوذرجمهر و انوشیروان در مرزبان‌نامه، ص 92 باب چهار).

برخی از مثلها بی‌آنکه داستانی داشته باشند، خود شبیه یک داستان بوده و کنش داستانی‌ دارند: موش به سوراخ نمی‌رفت، جارو به دمش می‌بست. (دهخدا)

مردی را به دار می‌برند. زنش گفت: «برگشتنی یک شلیته‌ی گلی برایم بخر».(دهخدا)

2- ریشه‌های تاریخی:

شاه می‌بخشد شاه قلی نمی‌بخشد. (ذوالفقاری، 1384:605)

من نادری قلی‌ام و پول می‌خواهم. (همان، 802)

شاه از جاجرود می‌آید کارها درست می‌شود. (همان، ص 630)

3- ریشه‌های خرافی:

مبنای برخی از مثلها خرافه‌ها و باورهای عامیانه است و فهم آن مستلزم دانستن آن خرافه‌ است؛ مثل«خواب زن چپ» است به عقیده­ی خرافی مردم درباره­ی خواب زنان اشاره دارد که باید واژگونه تعبیر کرد و مثل «در هفت آسمان یک ستاره ندارد» به این نکته اشاره دارد که هرکسی‌ در آسمان ستاره‌ای مخصوص دارد که هنگام ولادتش پیدا می‌شود و آن ستاره در مقدرّات‌ زندگانی و سرنوشت او تأثیر کلی دارد؛ بنابراین کسی که در هفت آسمان یک ستاره هم نداشته‌ باشد، بی‌نوا و مفلس است.

4- ریشه‌های مدنی:

فهم برخی مثلها نیز منوط به دانستن اطلاعات مربوط به زندگی، آداب و رسوم مردم‌ است؛ مثلا برای فهم مثل «دست چربت را به سر کچل ما هم بمال» باید بدانیم که در گذشته‌ برای معالجه­ی سر کچل از روغن استفاده می­کردند. مقصود مثل آن است که از نعمتی که به­دست آورده­ای ما را محروم نکن و یا برای فهم مثل «مشک خالی و پرهیز آب» دانستن این‌ نکته لازم است که در گذشته آب‌فروشان با عبارت «پرهیز آب، پرهیز آب» یعنی مواظب باش‌ خیس نشوی، به مردم هشدار می‌دادند. حال اگر کسی مشک آبش خالی باشد و پرهیز آب‌ دهد، لاف زده است.

کنایه ها و ضرب المثل های -سیاسی اجتماعی

قوانین و قواعد اجتماعی:

گر بدی کرد چون به نیکی خفت

تو نیکی بد نباشد نیز فرزند

از
یاری همدمان کشد مور


 

از پس مرده بد نشاید گفت
                      (هفت پیکر: 80)
بود تره به تخم خویش مانند
              (خسرو و شیرین: 341)
آن
را که ازو فزون بود زور
                 (لیلی و مجنون : 44)

آداب و رسوم:

هرچه را چشم در پسند آرد

 

چشم زخمی در او گزند آرد
                   (هفت پیکر: 108)

مسائل آموزشی:

یک سر رشته گر ز خط گردد

نکو گفت این سخن دهقان به نمرود

در
شعر مپیچ و در فن او


 

همه سر رشته‌ها غلط گردد
                          (هفت پیکر:15)
که کشتن دیر باید، کاشتن زود
                 (خسرو و شیرین: 268)
چون
اکذب اوست احسن او
                     (لیلی و مجنون: 40)

مسائل سیاسی:

مرد با مایه را گر آگاه است

هر
ذره که هست اگر غباری است

بر
ساز جهان نوا توان ساخت

از
صحبت پادشه بپرهیز

 

شحنه باید که دزد در راه است
                      (هفت پیکر: 34)
در
پرده مملکت به کاری است
                  (لیلی و مجنون: 16)
کان
راست جهان که با جهان ساخت
                  (لیلی و مجنون: 22)
چون
پنبه خشک از آتش تیز
                 (لیلی و مجنون: 47 )

مسائل دینی:

هر که خود را چنان که بود شناخت

بس گره کو کلید پنهانی است

 

تا ابد سر به زندگی افراخت 
                          (هفت پیکر:33)
بس درشتی که در وی آسانی است
                          (هفت پیکر:45)

مسائل مذهبی:

گر تو را این حدیث روشن نیست

 

عهده بر راوی است بر من نیست
                          (هفت پیکر:95)

شکوه و شکایت:

احمدک را که رخ نمونه بود

 

آبله بر دمد چگونه بود
                        (هفت پیکر: 47)

کنایه ها و ضرب المثل های اقتصادی (درباره پول و ثروت)

بود سرمایه داران را غم بار

چو نقدی را دو کس باشد خریدار

بهر سود خود این پند بنیوش

نصیحت بین که آن هندو چه فرمود

 

تهیدست ایمن است از دزد و طرار
           (خسرو و شیرین: 170)
بهای نقد بیش آید پدیدار
           (خسرو و شیرین: 187)
متاعی کان بنخرند از تو مفروش
           (خسرو و شیرین: 224)
که چون مالی بیابی زود خور، زود
            (خسرو و شیرین: 74)

تفاوت کنایه و مثل:

1. کنایه می­تواند مدخلی از لغت­نامه باشد، اما مثل نه، چنان­که در هیچ لغت­نامه‌ای مثل به­طور مستقل مدخل قرار نگرفته است. مگر آنکه ذیل واژه‌ای مثلی را شاهده آورده باشد. انوری تصریح می‌کند. "تعبیراتی که درکتب امثال جایگاه متنابهی را اشغال کرده است. اصطلاحاتی است که جنبه لغوی دارد و می‌توان آن­ها را به صورت مصدری بیان کرد و در کتاب لغت آورد ربطی به امثال ندارند"(انوری 1384 : 12)

2. کنایه اغلب شکل مصدری دارد که قابل جمله شدن است مثل: " موی دماغ کسی شدن" که می‌توان گفت "فلانی موی دماغ من شده است" اما مثل جمله‌هایی هستند که می‌توان آن­ها به مصدر تبدیل کرد. مثل " از گیر دزد درمی‌آید و گیر رمال می‌افتد" را می­توان به مصدر تاویل کرد: " از گیر دزد در آمدن و گیر رمال افتادن" این تبدیل به آن معنی نیست هر مثلی را که شکل مصدری بدهیم کنایه یا نظیر آن باشد. احمد پارسا(پارسا 1384 : 11) با ذکر چند مثل از کتاب دوازده هزار مثل که به صورت خبری است، آنهارا کنایه می‌داند نه مثل و می‌نویسد:  "شکور زاده برخی از کنایت زیر که به صورت جمله‌ای خبری بیان شده در کتاب خود به عنوان مثل ذکر کرده است؛ مانند: دنیا را هر­طور بگیری می‌گذرد (کنایه از این­که سخت نگیر) خنده هم دل خوشی می‌خواهد (کنایه از غمگین بودن) سخن حق تلخ است (کنایه از حق بودن سخن) و .."

این مثل‌ها در اصل شکل مصدری نداشته است که شکورزاده آن­ها را به شکل جمله خبری در آورده باشد. در اصل همگی مثل هستند.

بهمنیار (بهمنیار 1381 : 22) نیز یکی از تفاوت­های میان مثل و کنایه را آن می­داند که مثل جمله است، ولی کنایه الفاظ مفرد یا مرکب: " کنایات جمله نیستند، بلکه الفاظ مفرده یا مرکبه­اند که در جمله­های بسیار وارد می­شوند و هر­کدام قابل تعریف است و به صیغه­های مختلف تحویل می­گردد، مانند " خون گرم" کنایه از شخص زود آشنا و با محبت که می­گویند " فلانی خون گرم است "  " خون گرمی صفت نیکی است " که می­توان به صیغه­های مختلف تحویل نمود و بدین منوال است کلمات سنگدل، شوربخت، آب زیر کاه، سرخر، چشم دریده و ... این­گونه الفاظ که شماره آن­ها در زبان فارسی از حساب خارج است؛ جزء امثال نیستند" (همان).

به عبارتی کنایات، افعال گروهی و توسعه یافته‌اند که در جایگاه گزاره جمله قرار می‌گیرند و نهاد می‌خواهند: مثل کنایه " دست از پا خطا کردن" که در جمله کامل به همراه نهاد می‌آید: احمد، هنگام مسئولیت پذیری دست از پا خطا نمی‌کند در حالی که مثل‌ها خود جمله کامل هستند.

احمد ابریشمی بین مثل و مثل­گونه تفاوت قائل می‌شود و مثل­گونه‌ها را بر دو نوع اصطلاحات
مثل­گونه (تعارف شاه عبد العظیمی کردن) و تشبیهات مثل­گونه (مثل کنیز حاج باقر) تقسیم می‌کند. وی بی­آنکه در سراسر کتاب خود از کنایه نامی ببرد، تمامی کنایات را اصطلاح مثل­گونه می‌داند، نظیر آب از آب تکان نخوردن، آهن سرد کوفتن، جواب دندان شکن دادن. وی همچینین برخی مثل­های مسلم را تاویل به مصدر کرده و ذیل این گروه آورده است، نظیر: خر خود را دو سره کرایه دادن ، گرگ باران دیده بودن، یاسین به گوش خر خواندن، هفت خانه به یک دیگ محتاج بودن و...(ابریشمی 1376 : 258 به بعد) در حالی که در هیچ کتابی مثلی این موارد به شکل مصدری نیامده­اند.

ابریشمی اصطلاحات مثل­گونه را که حاوی برخی کنایات و ضرب‌المثل‌هاست، چنین تعریف می‌کند:         "اصطلاحات مثل­گونه اغلب فعل‌هایی با مصدر مرکب است که اجزای ترکیب کننده فعل را واژه‌های استعاری تشکیل می‌دهد. از ویژگی مهم اصطلاحات مثل­گونه که آن‌ها را از مثل‌ها و مخصوصا تعبیرهای مثلی متمایز می­کند آن است که صورت مصدر آن‌ها مانند سایر افعال با مصدر مرکب
می­تواند صرف شود مثل : " چوب لای چرخ کسی گذاشتن "به صورت‌های چوب لای چرخ
می­گذارد/ چوب لای چرخش می­گذاری و ..." (همان 1377 : 77)

وی اصطلاح آب برد ، آب شدن بال در آوردن را اصطلاح مثل­گونه نمی‌داند زیرا جنبه استعاری ندارد و مصدر مرکب نیستند. وی تفاوت مثل­گونه و مثل‌ها را تنها آن می‌داند که اصطلاحات مثل­گونه را می­توان به صورت مصدر آورد. در حالی که مثل‌هایی که دربخش نخست آورده نیز قابل تاویل به مصدر هستند؛ مثل: " از خرس مویی کندن"، " اسب پیشکش را دندان نشمردن".

3. کنایه‌ها جنبه اندرزی ندارند، اما امثال اغلب دارای پند و نصیحت هستند " مو از ماست کشیدن"، " به آب باریک ساختن"، " کیسه دوختن"، " سر و گوش آب دادن"، " دست از پا خطا نکردن "،
" کارد به استخوان رسیدن" و نظایر آن چون حامل مفهومی کنایی است و جنبه نصیحت ندارد، مثل نیست: اما عباراتی چون " دنیا را هر­طور بگیری می‌گذرد "، " عقل مردم به چشمشان است"،
" قرض مقراض محبت است"، " نان دادن کار مردان است" چون حاوی نکته اخلاقی یا بیان روش زندگی است، مثل است. مثل‌های اخیر را پارسا (پارسا 1384 : 10) به ترتیب کنایه از آسان­گیری، ظاهر­بینی، قرض و نیکویی می­داند.

4. در مثل‌ها اغلب کلید واژه­ها معنی استعاری دارند: مثل : " خر جه داند قیمت نقل و نبات" که "خر" استعاره از نادان و " نقل و نبات" استعاره از چیزهای قیمتی و ارزشمند است، اما در کنایه
" دست از کاری شستن " "دست"، "کار" و "شستن " جداگانه معنی استعاری ندارند، بلکه بر روی هم مفهوم دیگری را به ذهن متبادر می­کنند که صرف نظر کردن است. این سه واژه مجاز است. اما استعاره نیست، به عبارتی کنایه­ها جنبه تشبیهی و استعاری ندارند. اما امثال جنبه تشبیهی و استعاری دارند. مثلا: " بچه مکتبی"  " مادر وهب"  "جن بوداده"  چون در آغاز آن­ها مثل و مانند وجود دارد یا می‌توان آورد جنبه تشبیهی پیدا می‌کند، پس مثل است نه کنایه. بنابراین " چوپان دروغگو" و " بز اخفش" مثل است.

در کنایه، تشبیه یا استعاره دیده نمی­شود ، مثلا در عبارت " فلان کس گشاده دست است" نمی­توان گفت که در سخاوت مثل دست گشاده دار.

5. مثل‌ها مورد و مضرب (کاربرد) دارند. اما کنایه‌ها ندارند. برای مثال " خروس بی­محل" مثل است نه کنایه. زیرا این مثل هم مورد (ریشه؛ سرگذشت) دارد و هم مضرب (کاربرد ) مضرب آن انجام کار بی‌موقع و سخن نا­به­جاست. مورد و ریشه آن را بلعمی در شرحی مبسوط درباره‌ی چگونگی اهلی کردن خروس به دست کیومرث چنین می‌آورد:

"عجم خروس را و بانگ او ، به وقت، خجسته دارند، خاصه خروس سپید را" و چنین گویند که خانه‌ای که اندرو باشد، دیوان اندر نیایند و آن که بانگ خروس را به نماز شام بد دارند و به فال گویند نه نیک است از آن بود که کیومرث را کار بداخر( به آخر) رسید و نالان شد. آن خروس که اورا بود، نماز شام بانگ بکرد و هرگز بدان وقت از او بانگ نشنیده بودند. گفت: " این چه شاید بودن این بانگ مرغ بدین وقت؟" تا بنگریدند، کیومرث مرده بود، و از پس آن بانگ خروس بدان وقت به فال بد گرفتند تا امروز. و خداوندان فال ایدون گویند که: هر خروسی که بدان وقت بانگ کند و خداوند خروس آن خروس را بکشد، آن بد از او درگذرد و اگر نکشد در بلایی افتد!" (بلعمی،1353: 118)

در ارسال مثل­هایی که از این مثل بر جای است اشاره شده است که باید مرغ  بی­هنگام را سر برید:

لاجرم هر مرغ بی­هنگام را

نبینی چون که مرغ بی­وقت خواند

 

سر بریدن واجب است اعلام را
     (مثنوی ؛ دفتر دوم، بیت 386)

به جای پرفشانی سر فشاند
              (نظامی، 1363 : 335)

جز این چون میتوان قید مثل یا مانند را ابتدای " خروس بی­محل" گذارد و مبنای آن تشبیه نیز هست، باز مثل به حساب می‌آید نه کنایه. اما برای کنایاتی چون " دست از پا خطا کردن" " از پا افتادن " و ... نمی‌توان ریشه یا مضرب یافت.

نخستین بار محمد پروین گنابادی (پروین گنابادی 1356 : 182) به این نکته اشاره می‌کند. وی عبارت "یعنی کشک" را مثال می‌آورد که در مجمع­الامثال حبله رودی در شعری به نقل از باقر کاشی به­کار رفته است:

ای چشمه حیوان زدوات تو به رشک
در وادی خوشنویس ای نادر عصر

 

ریزد قلم عطارد از رشک تو اشک
مانند تو پیدا نشود یعنی کشک

این تعبیر در بدیهه­گویی ملک­الشعرای بهار نیز به­کار رفته است آن­گاه که به قصد آزمون چهار کلمه: "رازقی" " سیگار" " لاله" و "کشک" را در یک رباعی این چنین می‌گنجاند:

ای برده گل رازقی از روی تو رشک
گفتم که چو لاله داغدار است دلم

 

در چهره مه ز دود سیگار تو اشک
گفتی که دهم کام دلت یعنی کشک

آنگاه پروین گنابادی ریشه آن را به نقل از حبله رودی چنین می­نویسد:

"ظاهرا در اصل یعنی که شک بوده که استفهام تقریری است: یعنی در این شک نیست" و در ادامه ریشه مثل را به نقل از عصر دانش و هبله رودی می‌آورد که برای پرهیز از طولانی شدن بحث از ذکر آن صرف نظر می­کنیم. برای دیدن تمام روایات آن می­توان به کتاب داستان‌ها امثال (ذوالفقاری، 1384 : 896-897) مراجعه کرد. پروین گنابادی در ادامه می‌نویسد:

"اینک ببینیم این لغت ترکیب لغت است یا کنایه یا مثل؟ تردیدی نیست که چنین ترکیب لغوی در فارسی نداریم، خواه از لحاظ شکل و خواه از لحاظ معنی. اما برای اینکه معلوم شود آیا کنایه است (برحسب تصور صاحب چراغ هدایت ومولف فرهنگ لغات عامیانه) یا مثل است(برحسب نظر حبله رودی و امیر­قلی امینی) ناگزیریم پس از باز گفتن فرق میان کنایه و مثل تعیین کنیم که این ترکیب چیست.

کنایه آن است که هر کلمه آن در عین این­که معنی لغوی خود را از دست نداده، به شیوه مجاز به­کار نرفته باشد. روی هم رفته از مجموع کلمه­ها معنای مجاز دیگری به­دست آید و مورد و مضربی خاص هم نداشته باشد، مانند: " سر به سر گذاشتن"، " دست از کار کشیدن"، " از کاری سرد شدن" و جز این­ها.

مثل ترکیبی است که از مجموع آن ؛ مفهوم دیگری به­دست آید و دارا ی مورد و مضرب باشد. مورد مثل حکایت یا ریشه‌ای است که درباره آن نقل می‌کنند و چه بسیار از مثل‌ها که مورد آن­ها فراموش شده و نامعلوم است.

مضرب مثل جایی است که آن را باز می‌گویند و چنان­که دیدیم ترکیب یعنی کشک هم مورد داشت که حبله رودی و امینی آن را نقل کردند و هم مضرب داشت که حبله رودی و لغت نویسانی ماننده صاحب چراغ هدایت و مولف فرهنگ عامیانه آن را باز گفته، با اینکه آن را کنایه دانسته بودند، بنابراین می‌توان این ترکیب را مثل شمرد نه کنایه.

به نظر نگارنده برای باز شناختن کنایه و مثل و جدا ساختن آن‌ها از یکدیگر باید به چنین شیوه‌ای دست یابید و یکایک آن‌ها را از این نظر بررسی کرد و مثل‌ها را بدین­سان از کنایه باز شناخت و هر یک را در حای خود آورد. درباره مثل و و ارسال­مثل و جمله‌ها و بیت‌ها یا مصراع‌هایی از بزرگان و شاعران که زبانزد عام و خاص می­شود نیز باید به تحقیق پرداخت و سه گونه مزبور را هر یک جداگانه آورد و برای گونه دوم نامی همچون "زبانزد سخن" یا ترکیبی دیگر برگزید.

پس کنایاتی ریشه­دار اعم از ریشه­ی داستانی یا تاریخی و خرافی جزء خانواده­ی امثال به­شمار می‌آیند؛ مثل: "آرد نماند"، " از آسمان افتاده"، " از هر خر"، " بز اخفش"، "خر کریم نعل کردن"، " قوز بالاقوز"، "مسجد مهمان کش"، " یار غار"، " نخش را کشیدند"، " نعش تعزیه"، " لحاف ملا "،
" گاو توس"، " کور مصلحتی" و ... که شرح همگی آن­ها در کتاب داستان‌های امثال (ذوالفقاری 1384) آمده است.

تفاوت دیگر کنایه و مثل آن است که ممکن است در ساخت مثل یکی از کلید واژه‌های اصلی یک کنایه باشد. مثلا: " سر خر" کنایه از مزاحم است که در این مثل به­کار رفته است: " این سر خر را که راه داد به بستان"(بهمنیار)

 

 

و یا " گره به باد زدن" کنایه از کار بیهوده است که در شعر زیر مثل شده است:

گره به باد زنی خویش را برنجانی

 

گره به باد زدن هست عین نادانی
                                             (بهمنیاری)

و یا " تشت از بام افتادن" کنایه از رسوایی است در این شعر سلمان ساوجی مثل شده است:

طبل پنهان چه زنم تشت من از بام افتاد.(سلمان ساوجی 1336 : 142)

و یا " کم گرفتن" کنایه از بی­اعتنایی است که در این مثل دو بار به­کار گرفته است:

کمم گیری کمت گیرم نمرده ماتمت گیرم! (امینی. بیتا)

اما هیچ­گاه کنایه با توجه به تعاریف و ویژگی‌ها و وجه تمایزهای یاد شده به­طور مستقل مثل به­شمار نمی‌آید.

 

2-7- شیوه‌های خاص شاعران در کاربرد ارسال­مثل

فردوسی اغلب راوی خود را (دهقان، پیر، خردمند، ...) ذکر می‌کند:

چه گفت آن خردمند با رأی و هوش

 

که با اختر بد به مردی مکوش
                                (ب 12557)

در شاهنامه اغلب مثلها تغییر شکل یافته‌اند و کم‌تر به همان شکل رایج استفاده می‌شوند.

تعداد زیادی از امثال فردوسی با ابیاتی نظیر«چنین است کردار گردان سپهر» «چنین است‌ رسم سرای درشت» «چنین است کردار این پر فریب» «چنین است آیین و رسم جهان»، چنین‌ است این گنبد تیز گرد» و نظایر آن آغاز می‌شود و سپس در مصراع بعد مثل را می‌آورد:

«چنین است رسم سرای درشت

 

گهی پشت بر زین گهی زین به پشت»

اغلب مصراع‌های آخر اشعاری عنصری در حکم مثل یا حکمت است. گاه نیز خود بر مثل‌ بودن آن‌ها تأکید دارد:

مگر به من گذرد، هست در مَثَل که رسن

 

اگرچه دیر بُوَد، بِگْذرد سوی چنبر
                                              (دیوان66)

فعل آلوده گوهر آلاید «از خم سرکه سرکه پالاید» (دیوان341)

 

 

 

مصراع چهارم اغلب رباعیات فرخی نیز مثل است:

گفتم که بیا وعده‌ی دوشینه بیار
گفتا دهم ای همه جفانک زنهار

 

ورنه بخروشم ز تو اکنون چو هزار
«آواز مده که گوش دارد دیوار»
                                            (دیوان446)

 

ناصر خسرو اغلب منبع یا راوی مثل‌ها و تمثیل‌ها را نام می‌برد؛ از جمله:

کز بدی­ها خود بپیچد بد کنش
چند ناگاهان به چاه اندر فتاد

 

‌ آن نبشستند در استا و زند
آنکه او مر دیگران را چاره کند
                                                 (دیوان)

مثل زیر را از قول عوام نقل می‌کند:

مکن چنان‌که در این باب عامیان گویند

 

«چو سر برهنه کند تا به جان بکوشد کل»
                                                 (دیوان)

که برگرفته از مثل است: «کل که سر برهنه کند تا جان دارد بکوشد».

ناصر خسرو در مثل زیر محل کاربرد مثل را نیز نام برده است:

چون تو بر نی بخورد بایدت

 

این خود مثلست در خراسان
                                                 (دیوان)

 

کاربرد ارسال­المثلین در اشعار فخر الدین اسعد گرگانی بیش‌تر از دیگران است او نیز گاه‌ راوی را ذکر می‌کند و کم‌تر عین مثل را به­کار می‌برد.

نباشد مار را بچه به جز مار

نه هر خر را به چوبی راند باید

 

نیارد شاخ بد جز تخم بد بار
                 (ص /138بیت 45)

نه هرکس را به نامی خواند باید
                 (ص /116بیت 40)

برخی امثال دیوان خاقانی ساخته‌ی اوست که رایج شده است:

گیرم که مار چوبه کند تن به شکل مار

 

کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست
                      (دوازده هزار مثل)

مارگزیده قوام مار نداند (دیوان578)

مرغ چو آبکی خورد، شکر خدای آسمان کند (دوازده هزار مثل)

مفتاح بهشت بی‌زبان است (تحفه العراقین471)

نشاید کوفت آهن جز به آهن (امثال موزون در ادب فارسی)

سعدی علاوه‌بر استفاده از مثلهای رایج در آثارش، این اقبال را داشته که بسیاری از اشعارش به دلیل انطباق با شرایط مثل و ویژگی­های آن، ضرب‌المثل شوند. یوسفی در مقدمه‌ی گلستان می‌نویسد: تأمل در گلستان نشان می­دهد که وی چگونه با به­کار گرفتن کلمات و ترکیبات رایج و تمثیلهای ساده و همه‌کس‌فهم، توانسته است نکاتی بسیار ظریف را مفهوم و مشهود کند. در این زمینه حتی بسیاری از مسائل پیچیده و دقیق فکری به مدد ذوق لطیف و ساده‌پسند سعدی به صورتی محسوس در پیش چشم تجسم می‌یابد؛ از آن جمله است تمثیل‌ معروف او در مورد بنی­آدم.» (سعدی، 1381:40)

سعدی بیش از همه خود را به مردم نزدیک کرده است. دلیل شهرت اشعار سعدی و مثل‌­گونگی اشعار وی نیز همین دقیقه است، برای نمونه:

جهان‌دیده بسیار گوید دروغ (گلستان، 56)

ترسم نرسی به کعبه‌ای اعرابی

 

کین ره که تو می‌روی به ترکستان است
                                    (گلستان، 88)

نه هرچه به قامت مهتر به قیمت بهتر(گلستان، 59)

هرچه نپاید دلبستگی را نشاید(گلستان، 91)

کاربرد مثل و تمثیل در آثار مولوی چشمگیر است. وی بیشتر به جای مثل از تمثیل استفاده‌ می‌کند که بیتی از آن مثل رایج شده و یادآور داستانی است؛ نظیر: «لیک سوراخ دعا گم‌ کرده‌ای» (مثنوی، دفتر چهارم، بیت 2221) «صحبت احمق بسی خونها که ریخت » (همان، دفتر سوم، بیت 2570) و ده‌ها نمونه دیگر.

تعداد زیادی از مثلهای منظوم مثنوی ساخته‌ی خود مولانا است که بعد از او نیز رایج شده‌ نظیر:

آن یکی خر داشت پالانش نبود
«از قیاسش خنده آمد خلق را»
کار پاکان را قیاس از خود مگیر

 

یافت پالان گرگ خر را در ربود
کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
گرچه باشد در نوشتن شیر شیر
   (مثنوی، دفتر اول، بیت 35)

ججج

 

شباهت کنایه و مثل:

1. هر دو کوتاه هستند. کنایه کوتاه‌تر از مثل است. کنایات در سطح واژه گسترش می­یابند، اما مثل‌ها جمله‌ای کامل یا شبه­جمله هستند.

2. کنایه و مثل هر دو دو روی دارند. با این تفاوت که روی دوم کنایه مجاز (با در نظر گرفتن تفاوت کنایه و مجاز) و روی دوم مثل استعاره است.

3. کنایه و مثل هر دو رواج دارند و پر کاربرد هستند.

4. در محور جانشینی، کلید واژه­های مثل ها و کنایات اغلب تغییر می­کند. گاه از یک مثل یا کنایه با تغییر واژه­ها به تناسب اقلیم، وضعیت، کاربرد و زمان ده­ها شکل وجود دارد که از این حیث مثل و کنایه شبیه هم هستند.

نمونه یک مثل در محور جانشینی:

میراث         شغال                 به گرگ          می­رسد

ارث           خرس مرده          به کفتار          می­رسد

میراث         خرس                به گرگ        می­رسد

میراث         خرس کهنه          به کفتار نو     می­رسد

و یا مثل: " سیبی که به هوا بیندازی هفتاد تا قل می­خوره تا به زمین بیفته" سی شکل دیگر دارد. یکی از ویژگی‌های امثال تنوع ژرف ساخت دستوری آن­ها در محور جانشینی است.

نمونه تغییرات یک کنایه در محور جانشینی:

آب             در هاون        ساییدن/کوبیدن/سودن/کوفتن

آب             به ریسمان      بستن

آب             به غربال       بر آوردن/پیمودن

آب             به کلوخ         بستن          

باد             در غربال       بیختن

باد              در قفس        کردن

نقش           بر آب            زدن/ ریختن

خشت         برآب             زدن

کشتی        به خشک         راندن

حله           برآب            بافتن

درخت        در شوره       نشاندن

گره           بر باد           بستن/ زدن

این­گونه امثال و کنایات که روایت­ها و شکل­های مختلف با معنی و مفهوم و کاربرد واحد از آن­ها در دست است در محور هم­نشینی، ژرف­ساختی یکسان دارند که در رو ساخت و محور جانشینی واژگان جانشین یکدیگر می‌شوند.