1-5. مثلها از نظر ساختار دستوری دو گونهاند:
الف) جملهای: باید توجه داشت که هیچگاه مثل شکل واژه یا یک ترکیب اضافی یا مصدری ندارد. یک ویژگی مثل جمله یا شبهجملهای بودن آن است. مثلهای جملهای شامل یک جملهی ساده یا مرکب است و سه وجه دارد:
وجه اخباری: تر و خشک باهم میسوزند (دهخدا)
وجه التزامی: از هر دست بدهی از همان دست پس میگیری (دهخدا)
وجه امری: تعارف کم کن و بر مبلغ افزای (امینی)
ب) شبهجملهای که اغلب بیفعل و کوتاه هستند:
دوری و دوستی (دهخدا)
نه شیر شتر نه دیدار عرب (دهخدا)
برخی از مثلهای شبهجملهای مثلهای تشبیهی هستند که اغلب با مثل، مانند، چون، انگار و غیره آغاز میشود:
مثل شپش لحاف کهنه (دهخدا)
2-5. بیان و لحن مثلها متفاوت است و از این نظر مثل را در سه دسته میتوان جای داد:
الف) طنزآمیز و لطیفهوار: یکی از جنبهها و ویژگیهای مهم مثلهای فارسی جنبههای طنزآمیز آن است. شاید یک دلیل ماندگاری برخی از این مثلها جنبههای قوی طنزآمیز آنهاست. عواملی چون کاربرد عناصر غیررایج، اشاره به تابوها، ایجاز واختصار، خراب کردن سمبلها، بازیهای لفظی، تناقض، اغراق، تعلیل و دهها عامل دیگر بر جنبههای طنزآمیز مثل میافزاید؛ برای نمونه:
عروس خیلی قشنگ بود، آبله هم درآورد. (بهمنیار)
هفت نفر آینه به دست، فاطمه کچل سرشو میبست. (شکورزاده)
شپش توی جیبش چارقاپ میاندازد. (بهمنیار)
سوغات لیلی برگ چغندر است. (شکورزاده)
ب) جدّی و معمولی
هیچ دویی نیست که سه نشود. (دهخدا)
زبان گنگان، گنگان دانند. (بهمنیار)
پ) مستهجن و رکیک
دله از سفره قهر میکند، قحبه از رختخواب. (امینی)
3-5. ضربالمثلها از نظر رواج و تداول میان مردم دو دستهاند:
الف) رایج و پرکاربرد:
قطرهقطره جمع گردد، وانگهی دریا شود. (سعدی)
هم خر را میخواهد هم خرما را. (دهخدا)
ب) نیمه رایج:
قفل امامزاده، محک حلالزاده و حرامزاده است. (شکورزاده)
پ) منسوخ:
دیر آسای و درست آسای. (دهخدا)
دیبا کهنه شود لیکن پا تاوه نشود. (دهخدا)
4-5. مثلهای رایج و نیمهرایج خود از نظر قدمت بر دو دستهاند:
الف) مثلهای قدیم: اینگونه مثلها خود دو نوعاند:
1) آنهایی که در گذشته کاربرد داشته ولی امروز بهکار نمیروند:
تو را دست دادم، آرنج گرفتی. (نقل از ترجمان البلاغه)
خرمن سوخته، سوخته خواهد خرمن. (همان)
2) آنهایی که تا امروز همچنان کاربرد دارد:
آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم. (بهمنیار)
با همه بله با ما هم بله. (دهخدا)
ب) مثلهای نو
این دسته از مثلها طی چند دههی اخیر رایج شده است. رواج آنها از چند ناحیه است:
1) شاعران: هوا بس ناجوانمردانه سرد است. (اخوان ثالث)
2) سیاستمداران: هرجا ملّت است آنجا مجلس است. (مصدّق)
3) مردم عادی: ارتش چرا ندارد. (دهگان)
خالیبندان در جهان صنعتگرند. (دهگان)
4) ترجمه: انقلاب فرزندانش را میخورد. (دهگان)
به جای ماهی دادن ماهیگیری یاد بده. (دهگان)
5-5. از حیث منشا، مثلها به اقسام زیر تقسیم میشوند:
الف) فارسی: شامل مثلهای کشورهای فارسیزبان:
ایرانی: برگ سبزی است تحفهی درویش. (دهخدا)
افغانی: صلا گر نداری با کلاه خود صلا کن. (هزارهای)
تاجیکی: مهمان عطای خدا، اسبش بلای خدا. (تاجیکی)
ب) محلّی: حمام میری بمال، مسجد میری بنال. (همدانی)
سگ در خانهی صاحبش زوزه داره. (سبزواری)
این نوع امثال خود دو دستهاند:
1- مثلهایی که مربوط به همان محل است و در جایی دیگر نظیر ندارد. مثل:
مشته به زور، کتک به هلّه کو. (قمی)
2- مثلهایی که در مناطق دیگر هم کاربرد دارد ولی در آن منطقه یا به گویش محلی و یا با واژگان خاص آن منطقه استفاده میشود مثل:مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد (سورمقی)
پ) ترجمهای: که اغلب ترجمهی امثال ملل دیگر است که در فارسی رایج شده است:
احتیاج مادر اختراع است. (دهگان)
همهی راهها به رم ختم میشود. (دهگان)
الوعده وفا.(دهخدا)
5-6. از نظر داشتن ریشه و مأخذ مثلها دو گونهاند: بدون ریشه و ریشهدار.
الف) بدون ریشه: اینگونه مثلها به خودی خود و بیدانستن پیشینه یا سابقهای قابل فهم هستند:
روباه زنده از شیر مرده باج میگیرد. (شکورزاده)
تا مار راست نشود به سوراخ نمیرود. (بهمنیار)
ب) ریشهدار: اینگونه مثلها براساس یک حادثهی تاریخی، داستان، افسانهی مشهور یا عقیدهای خرافی ساخته میشود و ممکن است ریشهی آن یکی از گونههای زیر باشد:
1- ریشههای داستانی:
برخی از داستانهای امثال را مردم خود ساختهاند؛ مثل: «همین آش و همین کاسه» که داستان آن چنین است:
یکی از استانداران ظالم و زورگوی نادرشاه از مردم مالیات دوچندان
میگیرد. مردم که به تنگ
آمدهاند، به نادر شکایت میبرند. نادر از استاندار میخواهد حال مردم را رعایت کند.
استاندار چند روزی به فرمان شاه عمل میکند و دوباره روش پیشین را ادامه میدهد. نادر
دستور میدهد استاندار ظالم را نزد او بیاورند. علاوهبر آن دستور میدهد استانداران
دیگر را نیز حاضر کنند و چند دیگ آش بپزند،سپس استاندار ظالم را قطعهقطعه میکند و
در دیگ میافکند. به هر استاندار کاسهای آش میدهد و آنان را مجبور میکند که از
آن بخورند. در پایان رو به استانداران میگوید: «هرکس به مردم ظلم کند، همین آش و همین
کاسه!»
ممکن است مثل به تمثیلی معروف یا داستانی از متون ادبی اشاره داشته باشد؛ مثل:
تو نیکی میکن و در دجله انداز (قابوسنامه باب ششم، ص 30)؛ کار نیکو کردن از پر کردن است (داستان بهرام گور و کنیز او در هفتپیکر؛ص 107)؛ سحرخیز باش تا کامروا شوی (داستان بوذرجمهر و انوشیروان در مرزباننامه، ص 92 باب چهار).
برخی از مثلها بیآنکه داستانی داشته باشند، خود شبیه یک داستان بوده و کنش داستانی دارند: موش به سوراخ نمیرفت، جارو به دمش میبست. (دهخدا)
مردی را به دار میبرند. زنش گفت: «برگشتنی یک شلیتهی گلی برایم بخر».(دهخدا)
2- ریشههای تاریخی:
شاه میبخشد شاه قلی نمیبخشد. (ذوالفقاری، 1384:605)
من نادری قلیام و پول میخواهم. (همان، 802)
شاه از جاجرود میآید کارها درست میشود. (همان، ص 630)
3- ریشههای خرافی:
مبنای برخی از مثلها خرافهها و باورهای عامیانه است و فهم آن مستلزم دانستن آن خرافه است؛ مثل«خواب زن چپ» است به عقیدهی خرافی مردم دربارهی خواب زنان اشاره دارد که باید واژگونه تعبیر کرد و مثل «در هفت آسمان یک ستاره ندارد» به این نکته اشاره دارد که هرکسی در آسمان ستارهای مخصوص دارد که هنگام ولادتش پیدا میشود و آن ستاره در مقدرّات زندگانی و سرنوشت او تأثیر کلی دارد؛ بنابراین کسی که در هفت آسمان یک ستاره هم نداشته باشد، بینوا و مفلس است.
4- ریشههای مدنی:
فهم برخی مثلها نیز منوط به دانستن اطلاعات مربوط به زندگی، آداب و رسوم مردم است؛ مثلا برای فهم مثل «دست چربت را به سر کچل ما هم بمال» باید بدانیم که در گذشته برای معالجهی سر کچل از روغن استفاده میکردند. مقصود مثل آن است که از نعمتی که بهدست آوردهای ما را محروم نکن و یا برای فهم مثل «مشک خالی و پرهیز آب» دانستن این نکته لازم است که در گذشته آبفروشان با عبارت «پرهیز آب، پرهیز آب» یعنی مواظب باش خیس نشوی، به مردم هشدار میدادند. حال اگر کسی مشک آبش خالی باشد و پرهیز آب دهد، لاف زده است.