بود سرمایه داران را غم بار |
|
تهیدست ایمن است از دزد و طرار |
1. کنایه میتواند مدخلی از لغتنامه باشد، اما مثل نه، چنانکه در هیچ لغتنامهای مثل بهطور مستقل مدخل قرار نگرفته است. مگر آنکه ذیل واژهای مثلی را شاهده آورده باشد. انوری تصریح میکند. "تعبیراتی که درکتب امثال جایگاه متنابهی را اشغال کرده است. اصطلاحاتی است که جنبه لغوی دارد و میتوان آنها را به صورت مصدری بیان کرد و در کتاب لغت آورد ربطی به امثال ندارند"(انوری 1384 : 12)
2. کنایه اغلب شکل مصدری دارد که قابل جمله شدن است مثل: " موی دماغ کسی شدن" که میتوان گفت "فلانی موی دماغ من شده است" اما مثل جملههایی هستند که میتوان آنها به مصدر تبدیل کرد. مثل " از گیر دزد درمیآید و گیر رمال میافتد" را میتوان به مصدر تاویل کرد: " از گیر دزد در آمدن و گیر رمال افتادن" این تبدیل به آن معنی نیست هر مثلی را که شکل مصدری بدهیم کنایه یا نظیر آن باشد. احمد پارسا(پارسا 1384 : 11) با ذکر چند مثل از کتاب دوازده هزار مثل که به صورت خبری است، آنهارا کنایه میداند نه مثل و مینویسد: "شکور زاده برخی از کنایت زیر که به صورت جملهای خبری بیان شده در کتاب خود به عنوان مثل ذکر کرده است؛ مانند: دنیا را هرطور بگیری میگذرد (کنایه از اینکه سخت نگیر) خنده هم دل خوشی میخواهد (کنایه از غمگین بودن) سخن حق تلخ است (کنایه از حق بودن سخن) و .."
این مثلها در اصل شکل مصدری نداشته است که شکورزاده آنها را به شکل جمله خبری در آورده باشد. در اصل همگی مثل هستند.
بهمنیار (بهمنیار 1381 : 22) نیز یکی از تفاوتهای میان مثل و کنایه را آن میداند که مثل جمله است، ولی کنایه الفاظ مفرد یا مرکب: " کنایات جمله نیستند، بلکه الفاظ مفرده یا مرکبهاند که در جملههای بسیار وارد میشوند و هرکدام قابل تعریف است و به صیغههای مختلف تحویل میگردد، مانند " خون گرم" کنایه از شخص زود آشنا و با محبت که میگویند " فلانی خون گرم است " " خون گرمی صفت نیکی است " که میتوان به صیغههای مختلف تحویل نمود و بدین منوال است کلمات سنگدل، شوربخت، آب زیر کاه، سرخر، چشم دریده و ... اینگونه الفاظ که شماره آنها در زبان فارسی از حساب خارج است؛ جزء امثال نیستند" (همان).
به عبارتی کنایات، افعال گروهی و توسعه یافتهاند که در جایگاه گزاره جمله قرار میگیرند و نهاد میخواهند: مثل کنایه " دست از پا خطا کردن" که در جمله کامل به همراه نهاد میآید: احمد، هنگام مسئولیت پذیری دست از پا خطا نمیکند در حالی که مثلها خود جمله کامل هستند.
احمد ابریشمی بین مثل و مثلگونه تفاوت قائل میشود و مثلگونهها
را بر دو نوع اصطلاحات
مثلگونه (تعارف شاه عبد العظیمی کردن) و تشبیهات مثلگونه (مثل کنیز حاج باقر)
تقسیم میکند. وی بیآنکه در سراسر کتاب خود از کنایه نامی ببرد، تمامی کنایات را
اصطلاح مثلگونه میداند، نظیر آب از آب تکان نخوردن، آهن سرد کوفتن، جواب دندان
شکن دادن. وی همچینین برخی مثلهای مسلم را تاویل به مصدر کرده و ذیل این گروه
آورده است، نظیر: خر خود را دو سره کرایه دادن ، گرگ باران دیده بودن، یاسین به
گوش خر خواندن، هفت خانه به یک دیگ محتاج بودن و...(ابریشمی 1376 : 258 به بعد) در
حالی که در هیچ کتابی مثلی این موارد به شکل مصدری نیامدهاند.
ابریشمی اصطلاحات مثلگونه را که حاوی برخی کنایات و ضربالمثلهاست،
چنین تعریف میکند: "اصطلاحات
مثلگونه اغلب فعلهایی با مصدر مرکب است که اجزای ترکیب کننده فعل را واژههای
استعاری تشکیل میدهد. از ویژگی مهم اصطلاحات مثلگونه که آنها را از مثلها و
مخصوصا تعبیرهای مثلی متمایز میکند آن است که صورت مصدر آنها مانند سایر افعال
با مصدر مرکب
میتواند صرف شود مثل : " چوب لای چرخ کسی گذاشتن "به صورتهای چوب لای
چرخ
میگذارد/ چوب لای چرخش میگذاری و ..." (همان 1377 : 77)
وی اصطلاح آب برد ، آب شدن بال در آوردن را اصطلاح مثلگونه نمیداند زیرا جنبه استعاری ندارد و مصدر مرکب نیستند. وی تفاوت مثلگونه و مثلها را تنها آن میداند که اصطلاحات مثلگونه را میتوان به صورت مصدر آورد. در حالی که مثلهایی که دربخش نخست آورده نیز قابل تاویل به مصدر هستند؛ مثل: " از خرس مویی کندن"، " اسب پیشکش را دندان نشمردن".
3. کنایهها جنبه اندرزی ندارند، اما امثال اغلب دارای پند
و نصیحت هستند " مو از ماست کشیدن"، " به آب باریک ساختن"،
" کیسه دوختن"، " سر و گوش آب دادن"، " دست از پا خطا
نکردن "،
" کارد به استخوان رسیدن" و نظایر آن چون حامل مفهومی کنایی است و جنبه
نصیحت ندارد، مثل نیست: اما عباراتی چون " دنیا را هرطور بگیری میگذرد
"، " عقل مردم به چشمشان است"،
" قرض مقراض محبت است"، " نان دادن کار مردان است" چون حاوی
نکته اخلاقی یا بیان روش زندگی است، مثل است. مثلهای اخیر را پارسا (پارسا 1384 :
10) به ترتیب کنایه از آسانگیری، ظاهربینی، قرض و نیکویی میداند.
4. در مثلها اغلب کلید واژهها معنی استعاری دارند: مثل :
" خر جه داند قیمت نقل و نبات" که "خر" استعاره از نادان و
" نقل و نبات" استعاره از چیزهای قیمتی و ارزشمند است، اما در کنایه
" دست از کاری شستن " "دست"، "کار" و "شستن
" جداگانه معنی استعاری ندارند، بلکه بر روی هم مفهوم دیگری را به ذهن متبادر
میکنند که صرف نظر کردن است. این سه واژه مجاز است. اما استعاره نیست، به عبارتی
کنایهها جنبه تشبیهی و استعاری ندارند. اما امثال جنبه تشبیهی و استعاری دارند.
مثلا: " بچه مکتبی" " مادر
وهب" "جن بوداده" چون در آغاز آنها مثل و مانند وجود دارد یا میتوان
آورد جنبه تشبیهی پیدا میکند، پس مثل است نه کنایه. بنابراین " چوپان
دروغگو" و " بز اخفش" مثل است.
در کنایه، تشبیه یا استعاره دیده نمیشود ، مثلا در عبارت " فلان کس گشاده دست است" نمیتوان گفت که در سخاوت مثل دست گشاده دار.
5. مثلها مورد و مضرب (کاربرد) دارند. اما کنایهها ندارند. برای مثال " خروس بیمحل" مثل است نه کنایه. زیرا این مثل هم مورد (ریشه؛ سرگذشت) دارد و هم مضرب (کاربرد ) مضرب آن انجام کار بیموقع و سخن نابهجاست. مورد و ریشه آن را بلعمی در شرحی مبسوط دربارهی چگونگی اهلی کردن خروس به دست کیومرث چنین میآورد:
"عجم خروس را و بانگ او ، به وقت، خجسته دارند، خاصه خروس سپید را" و چنین گویند که خانهای که اندرو باشد، دیوان اندر نیایند و آن که بانگ خروس را به نماز شام بد دارند و به فال گویند نه نیک است از آن بود که کیومرث را کار بداخر( به آخر) رسید و نالان شد. آن خروس که اورا بود، نماز شام بانگ بکرد و هرگز بدان وقت از او بانگ نشنیده بودند. گفت: " این چه شاید بودن این بانگ مرغ بدین وقت؟" تا بنگریدند، کیومرث مرده بود، و از پس آن بانگ خروس بدان وقت به فال بد گرفتند تا امروز. و خداوندان فال ایدون گویند که: هر خروسی که بدان وقت بانگ کند و خداوند خروس آن خروس را بکشد، آن بد از او درگذرد و اگر نکشد در بلایی افتد!" (بلعمی،1353: 118)
در ارسال مثلهایی که از این مثل بر جای است اشاره شده است که باید مرغ بیهنگام را سر برید:
لاجرم هر مرغ بیهنگام را نبینی چون که مرغ بیوقت خواند |
|
سر بریدن واجب است اعلام را به جای پرفشانی سر فشاند |
جز این چون میتوان قید مثل یا مانند را ابتدای " خروس بیمحل" گذارد و مبنای آن تشبیه نیز هست، باز مثل به حساب میآید نه کنایه. اما برای کنایاتی چون " دست از پا خطا کردن" " از پا افتادن " و ... نمیتوان ریشه یا مضرب یافت.
نخستین بار محمد پروین گنابادی (پروین گنابادی 1356 : 182) به این نکته اشاره میکند. وی عبارت "یعنی کشک" را مثال میآورد که در مجمعالامثال حبله رودی در شعری به نقل از باقر کاشی بهکار رفته است:
ای چشمه حیوان زدوات تو به رشک |
|
ریزد قلم عطارد از رشک تو اشک |
این تعبیر در بدیههگویی ملکالشعرای بهار نیز بهکار رفته است آنگاه که به قصد آزمون چهار کلمه: "رازقی" " سیگار" " لاله" و "کشک" را در یک رباعی این چنین میگنجاند:
ای برده گل رازقی از روی تو رشک |
|
در چهره مه ز دود سیگار تو اشک |
آنگاه پروین گنابادی ریشه آن را به نقل از حبله رودی چنین مینویسد:
"ظاهرا در اصل یعنی که شک بوده که استفهام تقریری است: یعنی در این شک نیست" و در ادامه ریشه مثل را به نقل از عصر دانش و هبله رودی میآورد که برای پرهیز از طولانی شدن بحث از ذکر آن صرف نظر میکنیم. برای دیدن تمام روایات آن میتوان به کتاب داستانها امثال (ذوالفقاری، 1384 : 896-897) مراجعه کرد. پروین گنابادی در ادامه مینویسد:
"اینک ببینیم این لغت ترکیب لغت است یا کنایه یا مثل؟ تردیدی نیست که چنین ترکیب لغوی در فارسی نداریم، خواه از لحاظ شکل و خواه از لحاظ معنی. اما برای اینکه معلوم شود آیا کنایه است (برحسب تصور صاحب چراغ هدایت ومولف فرهنگ لغات عامیانه) یا مثل است(برحسب نظر حبله رودی و امیرقلی امینی) ناگزیریم پس از باز گفتن فرق میان کنایه و مثل تعیین کنیم که این ترکیب چیست.
کنایه آن است که هر کلمه آن در عین اینکه معنی لغوی خود را از دست نداده، به شیوه مجاز بهکار نرفته باشد. روی هم رفته از مجموع کلمهها معنای مجاز دیگری بهدست آید و مورد و مضربی خاص هم نداشته باشد، مانند: " سر به سر گذاشتن"، " دست از کار کشیدن"، " از کاری سرد شدن" و جز اینها.
مثل ترکیبی است که از مجموع آن ؛ مفهوم دیگری بهدست آید و دارا ی مورد و مضرب باشد. مورد مثل حکایت یا ریشهای است که درباره آن نقل میکنند و چه بسیار از مثلها که مورد آنها فراموش شده و نامعلوم است.
مضرب مثل جایی است که آن را باز میگویند و چنانکه دیدیم ترکیب یعنی کشک هم مورد داشت که حبله رودی و امینی آن را نقل کردند و هم مضرب داشت که حبله رودی و لغت نویسانی ماننده صاحب چراغ هدایت و مولف فرهنگ عامیانه آن را باز گفته، با اینکه آن را کنایه دانسته بودند، بنابراین میتوان این ترکیب را مثل شمرد نه کنایه.
به نظر نگارنده برای باز شناختن کنایه و مثل و جدا ساختن آنها از یکدیگر باید به چنین شیوهای دست یابید و یکایک آنها را از این نظر بررسی کرد و مثلها را بدینسان از کنایه باز شناخت و هر یک را در حای خود آورد. درباره مثل و و ارسالمثل و جملهها و بیتها یا مصراعهایی از بزرگان و شاعران که زبانزد عام و خاص میشود نیز باید به تحقیق پرداخت و سه گونه مزبور را هر یک جداگانه آورد و برای گونه دوم نامی همچون "زبانزد سخن" یا ترکیبی دیگر برگزید.
پس کنایاتی ریشهدار اعم از ریشهی داستانی یا تاریخی و
خرافی جزء خانوادهی امثال بهشمار میآیند؛ مثل: "آرد نماند"، "
از آسمان افتاده"، " از هر خر"، " بز اخفش"، "خر
کریم نعل کردن"، " قوز بالاقوز"، "مسجد مهمان کش"،
" یار غار"، " نخش را کشیدند"، " نعش تعزیه"،
" لحاف ملا "،
" گاو توس"، " کور مصلحتی" و ... که شرح همگی آنها در کتاب
داستانهای امثال (ذوالفقاری 1384) آمده است.
تفاوت دیگر کنایه و مثل آن است که ممکن است در ساخت مثل یکی از کلید واژههای اصلی یک کنایه باشد. مثلا: " سر خر" کنایه از مزاحم است که در این مثل بهکار رفته است: " این سر خر را که راه داد به بستان"(بهمنیار)
و یا " گره به باد زدن" کنایه از کار بیهوده است که در شعر زیر مثل شده است:
گره به باد زنی خویش را برنجانی |
|
گره به باد زدن هست عین نادانی |
و یا " تشت از بام افتادن" کنایه از رسوایی است در این شعر سلمان ساوجی مثل شده است:
طبل پنهان چه زنم تشت من از بام افتاد.(سلمان ساوجی 1336 : 142)
و یا " کم گرفتن" کنایه از بیاعتنایی است که در این مثل دو بار بهکار گرفته است:
کمم گیری کمت گیرم نمرده ماتمت گیرم! (امینی. بیتا)
اما هیچگاه کنایه با توجه به تعاریف و ویژگیها و وجه تمایزهای یاد شده بهطور مستقل مثل بهشمار نمیآید.
فردوسی اغلب راوی خود را (دهقان، پیر، خردمند، ...) ذکر میکند:
چه گفت آن خردمند با رأی و هوش |
|
که با اختر بد به مردی مکوش |
در شاهنامه اغلب مثلها تغییر شکل یافتهاند و کمتر به همان شکل رایج استفاده میشوند.
تعداد زیادی از امثال فردوسی با ابیاتی نظیر«چنین است کردار گردان سپهر» «چنین است رسم سرای درشت» «چنین است کردار این پر فریب» «چنین است آیین و رسم جهان»، چنین است این گنبد تیز گرد» و نظایر آن آغاز میشود و سپس در مصراع بعد مثل را میآورد:
«چنین است رسم سرای درشت |
|
گهی پشت بر زین گهی زین به پشت» |
اغلب مصراعهای آخر اشعاری عنصری در حکم مثل یا حکمت است. گاه نیز خود بر مثل بودن آنها تأکید دارد:
مگر به من گذرد، هست در مَثَل که رسن |
|
اگرچه دیر بُوَد، بِگْذرد سوی چنبر |
فعل آلوده گوهر آلاید «از خم سرکه سرکه پالاید» (دیوان341)
مصراع چهارم اغلب رباعیات فرخی نیز مثل است:
گفتم که بیا وعدهی دوشینه بیار |
|
ورنه بخروشم ز تو اکنون چو هزار
|
ناصر خسرو اغلب منبع یا راوی مثلها و تمثیلها را نام میبرد؛ از جمله:
کز بدیها خود بپیچد بد کنش |
|
آن نبشستند در استا و زند |
مثل زیر را از قول عوام نقل میکند:
مکن چنانکه در این باب عامیان گویند |
|
«چو سر برهنه کند تا به جان بکوشد
کل» |
که برگرفته از مثل است: «کل که سر برهنه کند تا جان دارد بکوشد».
ناصر خسرو در مثل زیر محل کاربرد مثل را نیز نام برده است:
چون تو بر نی بخورد بایدت |
|
این خود مثلست در خراسان
|
کاربرد ارسالالمثلین در اشعار فخر الدین اسعد گرگانی بیشتر از دیگران است او نیز گاه راوی را ذکر میکند و کمتر عین مثل را بهکار میبرد.
نباشد مار را بچه به جز مار نه هر خر را به چوبی راند باید |
|
نیارد شاخ بد جز تخم بد بار نه هرکس را به نامی خواند باید |
برخی امثال دیوان خاقانی ساختهی اوست که رایج شده است:
گیرم که مار چوبه کند تن به شکل مار |
|
کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست |
مارگزیده قوام مار نداند (دیوان578)
مرغ چو آبکی خورد، شکر خدای آسمان کند (دوازده هزار مثل)
مفتاح بهشت بیزبان است (تحفه العراقین471)
نشاید کوفت آهن جز به آهن (امثال موزون در ادب فارسی)
سعدی علاوهبر استفاده از مثلهای رایج در آثارش، این اقبال را داشته که بسیاری از اشعارش به دلیل انطباق با شرایط مثل و ویژگیهای آن، ضربالمثل شوند. یوسفی در مقدمهی گلستان مینویسد: تأمل در گلستان نشان میدهد که وی چگونه با بهکار گرفتن کلمات و ترکیبات رایج و تمثیلهای ساده و همهکسفهم، توانسته است نکاتی بسیار ظریف را مفهوم و مشهود کند. در این زمینه حتی بسیاری از مسائل پیچیده و دقیق فکری به مدد ذوق لطیف و سادهپسند سعدی به صورتی محسوس در پیش چشم تجسم مییابد؛ از آن جمله است تمثیل معروف او در مورد بنیآدم.» (سعدی، 1381:40)
سعدی بیش از همه خود را به مردم نزدیک کرده است. دلیل شهرت اشعار سعدی و مثلگونگی اشعار وی نیز همین دقیقه است، برای نمونه:
جهاندیده بسیار گوید دروغ (گلستان، 56)
ترسم نرسی به کعبهای اعرابی |
|
کین ره که تو میروی به ترکستان
است |
نه هرچه به قامت مهتر به قیمت بهتر(گلستان، 59)
هرچه نپاید دلبستگی را نشاید(گلستان، 91)
کاربرد مثل و تمثیل در آثار مولوی چشمگیر است. وی بیشتر به جای مثل از تمثیل استفاده میکند که بیتی از آن مثل رایج شده و یادآور داستانی است؛ نظیر: «لیک سوراخ دعا گم کردهای» (مثنوی، دفتر چهارم، بیت 2221) «صحبت احمق بسی خونها که ریخت » (همان، دفتر سوم، بیت 2570) و دهها نمونه دیگر.
تعداد زیادی از مثلهای منظوم مثنوی ساختهی خود مولانا است که بعد از او نیز رایج شده نظیر:
آن یکی خر داشت پالانش نبود |
|
یافت پالان گرگ خر را در ربود ججج |
1. هر دو کوتاه هستند. کنایه کوتاهتر از مثل است. کنایات در سطح واژه گسترش مییابند، اما مثلها جملهای کامل یا شبهجمله هستند.
2. کنایه و مثل هر دو دو روی دارند. با این تفاوت که روی دوم کنایه مجاز (با در نظر گرفتن تفاوت کنایه و مجاز) و روی دوم مثل استعاره است.
3. کنایه و مثل هر دو رواج دارند و پر کاربرد هستند.
4. در محور جانشینی، کلید واژههای مثل ها و کنایات اغلب تغییر میکند. گاه از یک مثل یا کنایه با تغییر واژهها به تناسب اقلیم، وضعیت، کاربرد و زمان دهها شکل وجود دارد که از این حیث مثل و کنایه شبیه هم هستند.
نمونه یک مثل در محور جانشینی:
میراث شغال به گرگ میرسد
ارث خرس مرده به کفتار میرسد
میراث خرس به گرگ میرسد
میراث خرس کهنه به کفتار نو میرسد
و یا مثل: " سیبی که به هوا بیندازی هفتاد تا قل میخوره تا به زمین بیفته" سی شکل دیگر دارد. یکی از ویژگیهای امثال تنوع ژرف ساخت دستوری آنها در محور جانشینی است.
نمونه تغییرات یک کنایه در محور جانشینی:
آب در هاون ساییدن/کوبیدن/سودن/کوفتن
آب به ریسمان بستن
آب به غربال بر آوردن/پیمودن
آب به کلوخ بستن
باد در غربال بیختن
باد در قفس کردن
نقش بر آب زدن/ ریختن
خشت برآب زدن
کشتی به خشک راندن
حله برآب بافتن
درخت در شوره نشاندن
گره بر باد بستن/ زدن
اینگونه امثال و کنایات که روایتها و شکلهای مختلف با معنی و مفهوم و کاربرد واحد از آنها در دست است در محور همنشینی، ژرفساختی یکسان دارند که در رو ساخت و محور جانشینی واژگان جانشین یکدیگر میشوند.
8-5. مثلها از نظر زیباییشناسی دو گونهاند:
الف) ساده: که جملهای ساده است.
سرمایهی کاسب پول است. سرمایهی دلال دروغ. (شهری)
از خانهی قاضی یک نان درآمد، سگش هم دنبالش بود. (دهخدا)
ب) ادبی: در این دسته آرایههای لفظی و معنوی بر حسن و زیبایی مثلها میافزاید:
عکس: چه سر به کلاه، چه کلاه به سر. (شکورزاده)
جناس: جان میدهد، جامه نمیدهد. (دهخدا)
تصویرسازی: جای پای سگ را با نان سنگک اشتباه گرفته. (شکورزاده)
موازنه: چغندر گوشت نشود، دشمن هم دوست نشود. (بهمنیار)
تکرار: ظرف ظرف مس، فرش فرش قالی، نان نان گندم، دین دین محمّد. (دهخدا)
سجع: همان خر سیاه است وهمان راه آسیا. (بهمنیار)
ایهام: دزد نگرفته پادشاه است (دهخدا)1. دزدی که دستگیر نمیشود پادشاهی میکند؛ 2. تنها دزدی که نمیتوان گرفت پادشاه است.
قلب: طبّالی به از بطّالی. (دهخدا)
تضاد: جنگ اول به از صلح آخر. (دهخدا)
کنایه: این سر خر که راه داد به بستان. (بهمنیار)
مراعاتنظیر: بالای گود زورخانه نشسته میگوید لنگش کن. (بهمنیار)
اغراق: شکم درویشان تغار خداست. (شکورزاده)
تلمیح: گنجشک یک پولی انا اعطینا نمیخواند. (شکورزاده)
جانبخشی: دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه. (دهخدا)
واجآرایی: خدا ایمان میخواهد، عزراییل جان، زن و فرزند نان. (دهخدا)
9-5. مثلها از نظر مثلهای رایج در فارسی یا منظوم است یا منثور.
الف) مسائل اخلاقی: کدام شوخی است که نصفش جدّی نباشد. (بهمنیار)
ب) مسائل اقتصادی: چو دخلت نیست خرج آهستهتر کن. (سعدی)
پ) مسائل اجتماعی: ظلم ظالم بر سر اولاد ظالم میرود. (حبله رودی)
ت) قوانین و قواعد اجتماعی: قصاص قبل از جنایت. (دهخدا)
ث) آداب و رسوم: عیدت را اینجا کردی، نوروزت را جایی دیگر کن. (شکورزاده)
ج) مسائل آموزشی: کسی که در چهل سالگی تنبور میآموزد در گور استاد خواهد شد. (شکورزاده)
چ) مسائل سیاسی و تاریخی: باش تا قائممقام از باغ بیرون آید. (شکورزاده)
ح) مسائل خرافی: سرنوشت هرکس را توی پیشانیاش نوشتهاند. (دهخدا)
خ) مسائل دینی: وضو گرفتن در زمستان نصف نماز خواندن است. (ابریشمی)
د) مسائل مذهبی: من از بهر حسین در اضطرابم تو از عباس میگویی برایم. (امینی)
ذ) شکوه و شکایت: هرچه سنگه مال پای لنگه. (دهخدا)
ر) مسائل بهداشتی و پزشکی: دندانی را که درد میکند باید کشید. (شکورزاده)
ز) مسائل مربوط به آبوهوا: باران بهار سر خر ببارد، دم خر خبر ندارد. (بهمنیار)
ژ) مدح و ذمّ شهرها، اقوام:اصفهان نصف جهان. (دهخدا)
نه قم میرم نه کاشان، لعنت به هردو تاشان. (شکورزاده)
نان یهودی را بخور توی خانهی گبر بخواب. (ابریشمی)